تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

به زودی

بایگانی

قطع آب و برق، قطع شریان زندگی

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)

چراغ قرمز که گیر کند

راه می‌ایستد

زمان نفس نمی‌کشد

قطارِ بی‌صبرِ شهری در دل ترافیک

کودک مدرسه‌رو در خیابان می‌ماند

پدر با دست‌های خالی

به خانه بازمی‌گردد

برق که قطع شود

وسط عمل جراحی

دکتر دستش می‌لرزد

زندگی‌

هزاران بار

نازک‌تر از سیم‌های برق است

لحظه‌ها

ثانیه‌شمار مرگ و زندگی‌اند

وسایلی که می‌سوزند

قهوه‌ساز

بخاری

چراغ خواب

ساده‌ترین چیزها

اما

چراغ زندگی خانواده‌ای را خاموش می‌کنند

چشم‌ها

هنوز به اشک حساس‌اند

اعتماد به دولت می‌شکند

هر بار که

بی‌برقی بی‌خبر

دوباره از عمق تاریکی بیرون می‌آید

مردم از حرف‌ها خسته‌اند

کسی صدای‌شان را نمی‌شنود

زخم‌های روانی بر جان شهر نشسته‌اند

بیماری‌های عصبی

افسردگی

اضطراب

فشار

شهر چون انسانی زخمی

بی‌قرار است

آرامش

هر روز بیشتر به گوشه‌ای می‌رود

قلب‌ها تندتر می‌زنند

هیچ کدام تاب ندارند

آب که قطع شود

دست‌ها

خالی می‌ماند از شستن

کودکان از بازی،پ

گل‌ها از باران

حیات خشک می‌شود

حتی نفس‌های ما

به نای می‌ماند.

بیمارستان‌ها

به نفس افتاده‌اند

دستگاه‌ها

بی‌جان روی زمین مانده‌اند

تنها

صدای بوق آمبولانس

نجات را

به یاد می‌آورد

اما

وقتی برق نیست

نجات هم

متوقف می‌شود

شهر

چون بدن زخمی است

هر روزی که آب و برق نباشد

یک شریان بیشتر

بسته می‌شود

یک نفس

از زندگی کم می‌شود

و ما

مانده‌ایم در تاریکی

با صدای زنگ خطر

که باید شنیده شود

قبل از آنکه دیر شود

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۰۴ ، ۰۳:۴۶

فرهنگ، باد، زن، تصویر؛ و مردی که هنوز سئوال دارد؛

نقدی بر شعر «موهای بی‌پاسپورت» اثر دکتر حجت بقایی(مشاور تحقیق و توسعه)

سرویس فرهنگ و هنر//در جهان امروز که واژه‌ها، هم‌زمان هم بر لبه‌ی تیغ سیاست می‌رقصند و هم زیر پوست فرهنگ لانه می‌کنند، شعری مانند «موهای بی‌پاسپورت» فرصتی‌ست برای ایستادن، نگریستن، و بازفهمیدن آن‌چه ما را شکل داده است.

شاعر این شعر، دکتر حجت بقایی، که گذشته از تجربه‌ی زیسته‌اش در حوزه‌ی فرهنگ و توسعه، دستی در فیلمنامه‌نویسی نیز دارد، از نادر شاعرانی‌ست که نه تنها کلمات را بر وزن و قافیه، که بر بستر اندیشه می‌چیند.

شعری که پیش رو داریم، یک «بیانیه‌ی فرهنگی نرم» است، بی‌آنکه شعاری شود؛ یک شاهد شاعرانه‌ی اجتماعی است، بی‌آنکه به ورطه‌ی گلایه‌نویسی بیفتد.

شعر یا یک روایت مستند فرهنگی؟

«موهای بی‌پاسپورت» بیش از آنکه یک قطعه‌ی صرفاً ادبی باشد، نوعی اتوبیوگرافی فرهنگی‌ست؛ خاطره‌نگاری‌ای که از دل تجربه‌ی نسلی برآمده است که هم‌زمان با انقلاب رسانه، تغییرات هویتی، و جابه‌جایی مرزهای زیبایی و زنانگی، رشد کرده‌اند.

شاعر با لحنی صمیمی، از دوران نوجوانی‌اش آغاز می‌کند، روزهایی که تصویر زن، در جهان واقعی، در لفافه‌های سیاه و بلند محو می‌شد، اما در تلویزیون، روشن و بازیگوش، در باد می‌رقصید.

اینجا اولین تضاد شکل می‌گیرد: دو جهانِ هم‌زمان اما ناسازگار، واقعیت و بازنمایی.

تلویزیون، که باید «آینه‌ی جامعه» باشد، به دست استعاره‌های غربی افتاده: حنا، آنت، سارا، شرلی؛ دخترانی با موهایی افشان، رنگی، آزاد، که غم‌شان هم پر زرق‌وبرق است. تقابل این «دختران خیالی» با «زن واقعی ایرانی» به‌شدت شاعرانه اما دردناک است.

تجلی مسئله‌ی زن و بازتابش در هویت مرد: یکی از هوشمندانه‌ترین لایه‌های شعر، بازتاب تصویری زن در چشم مرد است. دکتر بقایی در این شعر، تربیت عاطفی پسران ایرانی را به واسطه‌ی تصاویر ساختگی بررسی می‌کند.

پسرانی که زن را نه از مادر و خواهر و هم‌محله‌ای خود، که از روی صفحه‌ی تلویزیون آموختند. آن‌ها شیفته‌ی مو شدند، نه شعور؛ دنبال رنگ بودند، نه ریشه.

او می‌نویسد:

«و ما / پسرهایی شدیم / با چشم‌هایی که / هیچ وقت نفهمیدند / زن واقعی کیست؟»

این بخش از شعر، به طرز تکان‌دهنده‌ای صادق است؛ بدون خشم، بدون ملامت، تنها با تأملی عمیق از زبان کسی که خودش هم در این مسیر بزرگ شده، و حالا به گذشته‌اش را بازنگری می‌کند.

از رسانه تا مهسا؛ چگونه فرهنگ وارد شد؟

شعر، بدون آن‌که وارد داوری‌های سیاسی شود، مسأله‌ی ورود بی‌نظارت فرهنگ غربی را مطرح می‌کند. نه از موضع تحجر، بلکه با دغدغه‌ای روشن‌فکرانه: چه شد که ما تقلید را جایگزین تحلیل کردیم؟

سطرهایی مثل:

«چه کسی گفت فرهنگ / از روی دی‌وی‌دی وارد می‌شود؟

چه کسی / با زیرنویس / جهان را فهمید / و با دوبله، تقلیدش کرد؟»

نه صرفاً انتقادی به رسانه است، بلکه تلنگری‌ست به سازوکار واردات فرهنگی در کشوری که اغلب، فقط محصول را وارد کرده، نه بنیان‌های فکری آن را.

و آنگاه، شاعر به ماجرای مهسا اشاره می‌کند، نه به عنوان یک حادثه‌ی صرف، بلکه به عنوان نقطه‌ی اوج انباشت سوءتفاهم‌ها، سوءتربیت‌ها، و سکوت‌های تاریخی. مو دیگر یک عنصر زیبایی‌شناسانه نیست؛ بلکه رسانه‌ای‌ست بی‌پاسپورت، آزاد، متهم، و حامل تاریخ.

فرهنگ؛ واژه‌ای با هزار صاحب:

در یادداشتی که دکتر حجت ذیل این شعر نگاشته، به این نکته اشاره می‌کند که فیلمنامه‌ای با نام"گیسوی بی پاسپورت" داشته، اما آن را کنار گذاشته، شاید چون «فرهنگ، هزار صاحب دارد.»

این جمله‌اش یک کلید تفسیری‌ست: شعر او نه در ستایش سنت است، نه در محکومیت مدرنیته، بلکه تلاشی‌ست برای یافتن فرهنگ واقعی، که به تعبیر خود او:

«نه نفت، نه فولاد، بلکه فرهنگ است که زیرساخت توسعه است.»

او، با نگاه یک مشاور تحقیق و توسعه، و ذهنی تحلیل‌گر که با ساختار و فرآیند آشناست، باور دارد که فرهنگ، برخلاف آن‌چه ساده‌لوحانه تصور می‌شود، یک سیستم زیربنایی است؛ مثل فونداسیون، مثل اسکلت سازه.

و این جمله‌اش، شاید کل شعر را در یک سطر خلاصه کند:

«ما سال‌ها / بی‌آنکه بدانیم / فرهنگ وارد کردیم / بی‌گمرک / بی‌مرز / بی‌سیاست.»

زبان، ساختار، و فرم در خدمت معنا:

از منظر زیبایی‌شناختی، شعر دارای زبانی ساده اما بافتی پُرپیچ‌وخم است. فرمی آزاد دارد، اما به‌شدت حساب‌شده حرکت می‌کند.

سطرها کوتاه‌اند، اما ضرب‌آهنگ فکری و عاطفی بسیار منسجم است. تصاویر ملموس، اما نه برای تحریک، بلکه برای تبیین.

این شعر، از جنس آن‌هایی‌ست که با خواندن بار اول، فهمیده می‌شود، اما تا مدت‌ها بعد از خواندن، از ذهن بیرون نمی‌رود.

نتیجه‌گیری: موهایی که هنوز باد را می‌فهمند.

شعر «موهای بی‌پاسپورت» یک روایت فرهنگی از گذر تاریخی ماست، از دهه‌های سانسور تا انفجار رسانه‌ای، از کوچه‌هایی تاریک تا صفحه‌هایی نورانی.

این شعر، بی‌آنکه شعار دهد، نقد می‌کند؛ بی‌آنکه موعظه کند، یادآوری می‌کند؛ و بی‌آنکه سیاه‌نمایی کند، آینه می‌گذارد.

و در پایان، شاید مهم‌ترین حرف شاعر آن است که:

راه توسعه، از دل فرهنگ می‌گذرد.

نه فرهنگ وارداتی، نه فرهنگی مقطعی، بلکه فرهنگی با ریشه.

و این ریشه، گاه در شانه‌ نزدنِ موی دختری‌ست

و گاه در چشم‌هایی که هنوز منتظر رنگ‌اند...

+سرویس فرهنگ و ادب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۳۰

گزارش نقد شعر "سگ‌ها، رسانه‌ها، و من" از دکتر حجت بقایی
از مجموعه «تایتانیک، من و پسرم»


سرویس فرهنگ وهنر// در شعر «سگ‌ها، رسانه‌ها، و من»، دکتر حجت بقایی با نگاهی تیزبین و نثرگون، روایتی از زندگی روزمره‌ شهری ارائه می‌دهد که در لایه‌های پنهان خود، نقدی اجتماعی، رسانه‌ای، و حتی روان‌شناسانه را با بیانی شاعرانه ترکیب می‌کند.
این شعر برای مخاطب عام نوشته شده، اما لایه‌های معنایی‌اش از سطح عبور می‌کنند و ذهن خواننده را به درنگ وامی‌دارند.
شعر در قالب سپید سروده شده و از ساختار آزاد برای بیان روایی خود بهره می‌برد. زبان ساده، اما گزیده است. انتخاب واژگان، نثرگونه ولی واجد بار عاطفی است. در نگاه اول ممکن است این شعر بیشتر شبیه یک روایت باشد تا یک قطعه شعری، اما در حقیقت، فرم انتخاب‌شده کاملاً در خدمت محتواست: روایت روزمره‌ای که ناگهان به فضای انتقادی و نمادین کشیده می‌شود.
نقطه‌ی شروع شعر، صدای پارس سگ همسایه است؛ چیزی ساده و معمولی. اما همین عنصر ظاهراً پیش‌پاافتاده، تبدیل به مدخل ورود به دنیایی می‌شود که شاعر در آن با پدیده‌هایی مثل حیوانات خانگی، رسانه، نوستالژی شخصیت‌های کارتونی، و فاصله‌ی طبقاتی، دست‌وپنجه نرم می‌کند.
از بل و سباستین و پرین تا سگ‌های اینستاگرامی با اسامی فانتزی مثل «فنجانی» و «خانمی»، شاعر دنیایی را توصیف می‌کند که در آن واقعیت با فانتزی، و اندوه با بزکِ رسانه‌ای در هم می‌آمیزد.
شعر به خوبی نشان می‌دهد که چگونه رسانه‌ها و فضای مجازی، معنا و عاطفه را از مفاهیم انسانی گرفته‌اند و آن‌ها را در قالب‌های نوظهور، لوکس و در عین حال بی‌محتوا جایگزین کرده‌اند. وقتی مادری با گریه از "ربات پاره‌شده‌ی دخترش" حرف می‌زند، و مشخص می‌شود که منظورش سگ است، مخاطب با شوکی همراه می‌شود که نه تنها طنز تلخی دارد، بلکه به مسئله‌ی جابجایی معنا در فرهنگ امروز اشاره می‌کند.
شاعر خود را مشاور تحقیق و توسعه، رسانه‌نگار، و پژوهشگر معرفی می‌کند. او آدمی است آگاه، اما بی‌صدا. شاهدی خاموش در شهری پر از تضاد.
این "سکوت" در پایان شعر، معنایی عمیق دارد؛ نوعی پذیرش ناگزیر، یا شاید بی‌تفاوتی به وضعیتی که دیگر قابل تغییر نیست.
در نهایت، شعر «سگ‌ها، رسانه‌ها، و من» نه‌تنها بازتابی از زندگی شهری و فرهنگ رسانه‌ای امروز است، بلکه با لحنی آشنا و بی‌تکلف، مخاطب عام را به درنگ درباره‌ ارزش‌ها، معناها، و زیست‌جهان معاصر دعوت می‌کند. دکتر بقایی در این شعر، بدون آنکه قضاوت کند، آینه‌ای در برابر جامعه می‌گیرد، آینه‌ای که هم زخم را نشان می‌دهد و هم ماسک را.
توصیه خبرنگار: این شعر برای علاقه‌مندان به شعر شهری، نقد اجتماعی، و پیوند ادبیات با رسانه مناسب است و پیشنهاد می کنم، بعد از مطالعه شعر نگاهی دوباره به کارتون‌های دهه شصت ولی با عینک امروز داشته باشید.
نویسنده: تحریریه بخش ادبیات و جامعه، نشریه یک کتاب

متن کامل شعر در تیوال

https://www.tiwall.com/wall/post/426600

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۴ ، ۱۱:۳۴

قصه های تناقضی به نام جامعه، از فیلمنامه تا مقاله

سرویس فرهنگ و هنر// دکتر حجت بقایی که سال‌ها در فضای سینما و ادبیات اجتماعی فعال بوده، این بار دست به خلق فیلمنامه‌ای زده است که با عنوان «تناقض، از امید تا انکار» قرار بود روایتگر واقعیت‌های پرچالش جامعه امروز باشد. اما همان‌طور که خودش می‌گوید، شرایطی که برای تولید فراهم نبود، باعث شد تا این اثر در قالب فیلم رنگ واقعیت به خود نگیرد و به شکل مقاله منتشر شود.
در نگاه دکتر بقایی، این تناقضی است که در دل جامعه و حتی در دل خودش رخ می‌دهد؛ آن‌جا که امیدهای بزرگ برای تغییر و تحول وجود دارد اما انکار و مقاومت‌های ساختاری همچنان سد راه پیشرفت‌اند. او می‌بیند که این وضعیت بیش از هر زمان دیگری نیازمند واکاوی و طرح است، ولی در عین حال، ناتوانی در تحقق آنچه در ذهن دارد، مایه تأسف است.
از نگاه او، روایت‌های اجتماعی نیازمند صداقت و جرات بیشتری هستند؛ جراتی که به واسطه ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی محدود شده است. فیلمنامه‌ای که نوشته، قرار بود تصویرگر شکاف‌های عمیقی باشد که جامعه را از درون می‌بلعد، شکاف‌هایی که نه فقط اقتصادی، بلکه فرهنگی و روانی‌اند. اما عدم حمایت و فراهم نشدن امکانات، این دست‌نوشته را مجبور به تغییر مسیر کرد.
حجت بقایی باور دارد که هنر، به ویژه سینما، می‌تواند آینه‌ی تمام‌نمای واقعیت باشد، اما وقتی این آینه‌ها شکسته می‌شوند یا اجازه نمایش پیدا نمی‌کنند، گویی بخشی از حقیقت جامعه به زیر خاک می‌رود.
انتشار این اثر به شکل مقاله، نه تنها تلاشی برای حفظ پیام فیلمنامه است، بلکه نوعی اعتراض آرام به شرایط فعلی نیز محسوب می‌شود.
این تجربه به او یادآور شد که امید همیشه نیازمند پشتیبانی است، و انکار، حتی اگر موقتی، می‌تواند سد راه پیشرفت‌های بزرگ باشد. دکتر بقایی ترجیح داده است که این اثرش را اکنون در قالبی متفاوت ارائه کند، چرا که به باور او، هر ابزاری که بتواند صدای بی‌صدایان باشد ارزشمند است، چه تصویر باشد و چه کلمه.
سرویس فرهنگ و هنر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۰۲

گفت‌وگو با دکتر بقایی، نویسنده کتاب «توسعه در زمان تحریم»:
در مسیر توسعه، حتی در زمان تحریم، باید حرکت کرد

اخبار مدیریت: در روزگاری که تحریم‌ها ساختارهای اقتصادی، سیاسی و نهادی کشور را با چالش‌های جدی مواجه کرده‌اند، پرداختن به موضوع «توسعه» بیش از پیش ضرورت یافته است؛ اما در عین حال، تحقق آن نیز با موانع و ابهاماتی همراه است. در همین زمینه، گفت‌وگویی اختصاصی با دکتر حجت بقایی، نویسنده کتاب «توسعه در زمان تحریم» و مشاور تحقیق و توسعه و تحول نهادی انجام داده‌ایم؛ فردی که سال‌ها در فضای اجرایی کشور فعالیت کرده از مسئولیتهای جزئی تا مسئولیتهای کلیدی یا کاربردی به همین خاطر توسعه را نه در سطح تئوری، بلکه در بطن واقعیت‌های پیچیده مدیریتی و اقتصادی دنبال کرده است.
دکتر بقایی در این گفت‌وگو، صریح و بی‌پرده از تجربه زیسته خود در مواجهه با توسعه در فضای تحریم می‌گوید و باور دارد که با همه مشکلات موجود، هنوز می‌توان در این مسیر حرکت کرد و دست‌کم مانع از عقب‌گرد شد.
او در بخشی از صحبت‌های خود چنین می‌گوید:
«واقعیت این است که شرایط کشور آسان نیست؛ تحریم‌ها، محدودیت منابع، بی‌ثباتی تصمیم‌گیری‌ها و فشارهای چندلایه باعث شده مسیر توسعه، بیش از هر زمان دیگری پرفراز و نشیب باشد.
اما در عین حال، اگر فقط به مشکلات فکر کنیم، اگر فقط دور چاله‌چوله‌های مسیر بچرخیم، هیچ‌گاه حرکت نمی‌کنیم.
من خودم سال‌ها در محیط‌هایی بوده‌ام که بسیاری از مشکلات آن، از بیرون قابل دیدن نبود. کار کرده‌ام در فضاهایی که اگر تجربه‌اش نکرده باشید، اصلاً نمی‌فهمید چه فشارهایی هست.»
به گفته وی، توسعه در چنین شرایطی نیازمند دیدگاهی متفاوت است:
«ما مشاورین تحقیق و توسعه باید مسیر خودمان را برویم. گاهی باید کنار بزنیم، ترمز کنیم، یا حتی توقفی کوتاه داشته باشیم. اما توقف کامل در توسعه، یعنی جا ماندن. مسیر توسعه باید ادامه پیدا کند، حتی با سرعت پایین. تعلل ما مساوی است با دیر رسیدن به مقصد و شاید هم نرسیدن.»
او معتقد است مسیر توسعه در فضای تحریم، نیازمند تاب‌آوری، نگاه راهبردی و اجتناب از نگاه صرفاً گلایه‌محور است.
به گفته او، بسیاری از فرصت‌ها در دل همین فشارها متولد می‌شوند، به شرط آنکه نهادها، مدیران و مشاوران توسعه نگاه ایستا به موضوع نداشته باشند.
از دکتر بقایی پرسیدم چرا کتابتون را چاپ نکردید؟
با وجود اهمیت موضوع، کتاب «توسعه در زمان تحریم» هنوز به صورت رسمی چاپ و منتشر نشده است. دکتر بقایی در پاسخ به این سؤال که چرا کتابش را منتشر نکرده، چنین می‌گوید:
«واقعیت این است که خیلی دنبال چاپ نبودم و نیستم. آنچه برای من اهمیت داشت، انتقال تجربه و نگاه تلنگری بود. بخش زیادی از مطالب کتاب را در قالب یادداشت‌های پراکنده، در رسانه‌ها منتشر کرده‌ام. اگر قرار است این مطالب اثربخش باشد، همین اندازه کفایت می‌کند. من این کتاب را برای کسانی نوشته‌ام که توان و دانش تحلیل دارند. آن‌ها که می‌دانند چگونه از دل داده‌های میدانی و تجربه‌های اجرایی، الگو استخراج کنند. ما فقط گزارشگر راهیم، نه مدعی دانستن.»
به دکتر بقایی گفتم این کتاب نوشته هایی است که از توسعه در دل بحران روایت می کند.
کتاب «توسعه در زمان تحریم»، بر اساس مجموعه‌ای از تجربیات میدانی و پروژه‌های واقعی توسعه‌ای تدوین شده و به گفته نویسنده، تلاشی است برای آن‌که نشان دهد حتی در بدترین شرایط نیز می‌توان «راهی» یافت. بقایی معتقد است توسعه صرفاً یک برنامه یا سند نیست؛ بلکه یک فرآیند پیوسته، قابل اصلاح و نیازمند حرکت مداوم است.
«در برخی پروژه‌ها، ما از هیچ شروع کردیم و فقط با تکیه بر ظرفیت‌های محلی و اصلاح نگاه مدیریتی توانستیم تغییر ایجاد کنیم. توسعه الزاماً نیاز به منابع ارزی ندارد. گاهی فقط کافی است نگاه توسعه‌نیافته را کنار بگذاریم.»
چقدر حیف که این گفتگو زود تمام شد ؛ گفت‌وگوی ما با دکتر بقایی، بیش از آن‌که پاسخی به مشکلات باشد، طرح مسئله‌ای جدی درباره «نحوه مواجهه با توسعه در شرایط غیرعادی» است. در زمانه‌ای که تحریم‌ها، بی‌ثباتی‌ها و گسست‌های نهادی، آینده توسعه را مبهم کرده‌اند، دیدگاه‌هایی مانند او می‌تواند تلنگری باشد برای بازاندیشی در سیاستگذاری توسعه‌ای.
شاید همان‌طور که خودش گفت، کافی باشد فقط یک گزارشگر بود؛ اما اگر این گزارشگری صادقانه، میدانی و بر پایه تجربه باشد، می‌تواند چراغ راهی برای آنانی باشد که همچنان می‌خواهند به آینده امید داشته باشند.
خبرنگار: ۴۳۵۶
_ سرویس اقتصاد و توسعه / نشریه اخبار مدیریت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۶

سرویس ادبیات_ بخش شعر و ترانه// در تازه‌ترین اتفاق ادبی، شعر تاثیرگذار «توسعه یعنی...» از سروده‌های دکتر حجت بقایی، مشاور برجسته تحقیق و توسعه، در برخی رسانه ها رونمایی شد؛ شعری که بازتاب عمیقی از دیدگاه‌های او درباره مفهوم توسعه در جامعه امروز است.
دکتر بقایی، با سابقه‌ای درخشان در حوزه تحقیق و توسعه و نگاهی عمیق به فرایندهای اجتماعی و انسانی، در این اثر خود توسعه را فراتر از پیشرفت‌های صرفاً فنی و اقتصادی می‌بیند. او با زبانی ساده اما پر از استعاره‌های دقیق، تلاش کرده تا معنای واقعی توسعه را که شامل عدالت، امید، همبستگی و تلاش مستمر است، به تصویر بکشد.
شعر «توسعه یعنی...» محصول تفکری است که سال‌ها در عرصه‌های علمی و مدیریتی تجربه شده و اکنون در قالب کلمات و تصاویر شاعرانه جلوه‌گر شده است. 
دکتر بقایی در این اثر نشان می‌دهد که توسعه نه تنها ساختن بناهای بلند و ماشین‌های پیشرفته است، بلکه انسانی است که با قلبی سرشار از ایمان و دست‌هایی پرتوان به سوی آینده گام برمی‌دارد.
تجربه و تخصص دکتر بقایی در زمینه تحقیق و توسعه، به شعر او عمقی خاص بخشیده و سبب شده تا هر مصرع آن حامل پیامی از امید، پایداری و مسئولیت‌پذیری باشد.
او با تأکید بر اینکه توسعه باید بر پایه عدالت و احترام باشد، خواننده را دعوت می‌کند تا توسعه را به عنوان روندی انسانی، پر از چالش‌ها و فرصت‌ها، درک کند.
این ترکیب ویژه از دانش علمی و نگاه شاعرانه، «توسعه یعنی...» را به اثری منحصر به فرد تبدیل کرده که نه تنها ادبیات امروز را غنی‌تر می‌سازد، بلکه می‌تواند مسیر فکری بسیاری از فعالان اجتماعی و اقتصادی را روشن کند.
دکتر بقایی با این شعر، نشان داده که توسعه واقعی در گرو «ریشه‌های گسترده در زمین سخت امروز» و «شاخه‌های بلند به سوی نور» است؛ تصویری که هم نمادی از تلاش‌های فردی و هم بازتابی از همبستگی جمعی است.
خبرنگار: ع. کشاورز
+سرویس ادبیات_ بخش شعر و ترانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۰۶

نسل بی‌دفاع: روایت تلخ هنری که هرگز فرصت دفاع نیافت

گزارش ویژه// گفت‌وگو با دکتر حجت بقایی، مشاور تحقیق و توسعه، فیلمنامه‌نویس و مستندساز، همواره پنجره‌ای روشن به دنیای پیچیده هنر، فرهنگ و تاریخ معاصر ایران باز می‌کند؛ دنیایی که در آن تلاش برای روایت و بازنمایی حقیقت، گاهی به بهایی سنگین تمام می‌شود. سال‌ها پیش، پروژه‌ای مستندسازی به نام «شمال شهر، جنوب شهر» آغاز شد؛ پروژه‌ای که در ابتدا صرفاً تلاشی ساده برای نشان دادن تفاوت‌ها و تضادهای اجتماعی به نظر می‌رسید، اما به مرور تبدیل به یک تجربه پرچالش و سرشار از درس‌های تلخ و شیرین شد.
تعداد تصاویر که افزایش یافت، تدوین مستندی جامع‌تر و عمیق‌تر با عنوان «نسل بی‌دفاع» آغاز شد. دکتر بقایی به یاد می‌آورد که آنها برای کامل شدن این مستند، تصاویر اختصاصی بسیاری ضبط کردند، تا بتوانند روایت دقیقی از واقعیت‌ها ارائه دهند. اما درست در میانه‌ی راه، اتفاقی ناگوار رخ داد؛ مستند در شهر پخش شد؛ بدون هماهنگی و آماده‌سازی لازم، که در آن دوران، اتفاقی متأسفانه رایج بود. با پخش غیرمجاز و انتشار گسترده‌ی این اثر، نه تنها کنترل روایت از دستشان خارج شد، بلکه در نهایت به دکتر بقایی دستور داده شد که تمام تصاویر را معدوم کند.
او آن لحظه را یکی از سخت‌ترین و دردناک‌ترین تجارب زندگی حرفه‌ای خود می‌داند؛ عملی که به معنای نابودی بخشی از خاطرات، تلاش‌ها و سرمایه فکری و عاطفی سال‌ها کار بود. پس از آن، دیگر پروژه به پایان رسید، اما مستند همچنان در لابه‌لای محافل و نقاط مختلف شهر دست به دست می‌گشت، بدون اینکه عوامل آن بتوانند از آن دفاع کنند. این وضعیت دقیقاً بازتاب عنوان مستند بود؛ «نسل بی‌دفاع».
چهار سال تلاش مستمر، تحقیق و ضبط تصاویر به نتیجه رسید، مستندی که نه فقط بازتاب واقعیت‌ها بود، بلکه تبدیل به الگویی شد که بعدها ده‌ها نفر از آن تقلید کردند، یا از آن الهام گرفتند تا در هنر و مستندسازی پیشرفت کنند. اما دکتر بقایی هرگز نتوانست، یا شاید نخواست، از «نسل بی‌دفاع» دفاع کند. خودش را بی‌دفاع می‌داند، حتی وقتی از مستند حرف می‌زند، چون نسل بی‌دفاع فقط روایت یک پروژه نیست؛ داستانی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی نسل اوست.
وقتی از تاریخ صحبت می‌کند، به پیچیدگی‌ها و چندپاره بودن آن اشاره می‌کند؛ سی درصد آریایی، سی درصد عرب، سی درصد ترک و ده درصد باقی قبایل مختلف که در تاریخ ایران حکمرانی کردند. در این تنوع و تعدد، دفاع از تاریخ به معنای ایجاد موضع‌گیری‌هایی است که لاجرم بسیاری را ناراضی خواهد کرد. بنابراین، او خود را و نسل خود را بی‌دفاع می‌بیند، حتی در مقابل تاریخ خود.
بحث که به ادبیات می‌رسد، پیچیدگی‌ها و تناقض‌های بیشتری خود را نشان می‌دهند. شعر، قصه و نثر فارسی در مدرسه و دانشگاه به شکلی آموزش داده می‌شود که در دنیای واقعی و خیابان‌ها چندان کاربرد ندارد. کسی شعر را نمی‌خواهد، مگر آنکه از عمق وجود حس و نیاز به آن داشته باشد. در کنفرانس‌ها شعر می‌خوانی، اما اغلب مخاطبان خوابند یا بی‌تفاوت. در میان مردم، شاید لبخند بزنند، اما پشت سر تو را دیوانه می‌خوانند. این واقعیتی تلخ است که دکتر بقایی بارها تجربه کرده است.
وقتی می‌پرسیم نسل بی‌دفاع کیست، پاسخ دکتر حجت بسیار روشن است؛ نسل او بی‌دفاع است، و به تعمیم، ادبیات و هنر هم در برابر این هجمه‌ها و بی‌توجهی‌ها بی‌دفاع مانده‌اند. هنر ملی که باید بازتاب فرهنگ و هویت باشد، امروز در برابر هجمه واردات فرهنگی و اقتصادی، به سختی می‌تواند جایگاهی پیدا کند. ورزش که البته وضعیت متفاوتی دارد، در عوض به شدت تحت تأثیر فرهنگ وارداتی قرار گرفته است و دفاع از آن تنها در چارچوب ورزش‌های خارجی ممکن است.
رسانه‌ها نیز، به کلی وارداتی و در دست کنترل‌های خارج از فرهنگ بومی، باعث شده‌اند که نسل بی‌دفاع و هنر بی‌دفاع، بیشتر در معرض آسیب و بی‌اعتنایی قرار گیرند. در نهایت، وقتی از او می‌خواهیم نسل بی‌دفاع را معرفی کند، پاسخش خلاصه و تلخ است: «نسل بی‌دفاع کیست؟ منم، من و تمام کسانی که نمی‌توانند از هویت، هنر و تاریخ خود دفاع کنند.»
گفت‌وگو با دکتر حجت بقایی فراتر از روایت یک مستند است؛ شرحی است از شرایط پیچیده فرهنگی، تاریخی و هنری که نسل‌های مختلف ایرانی با آن مواجه‌اند. نسلی که تلاش می‌کند روایتگر باشد، اما گاهی به همان اندازه که روایت می‌کند، در برابر موج‌های مخالف و فراموشی بی‌دفاع است. نسلی که شاید تنها سلاحش، صدای خاموشی است که هرگز به اندازه کافی شنیده نمی‌شود.
+سرویس فرهنگ و هنر

#نسل_بی_دفاع
#حجت_بقایی
#کارگاه_مدیریت
#کارگاه_آموزشی
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#تحقیق_و_توسعه
#مصاحبه_اختصاصی
#مستند
#گزارش_خبری
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۱۲:۲۰

نقدی بر شعر «کربلا نزدیک است، من از آن دور شدم» سروده ای از دکتر حجت بقایی:

«کربلا نزدیک است، اما دل‌ها دور شده‌اند؛ گزارشی از سفرهای خاموش و بی‌ادعا»


سرویس فرهنگ و هنر// در این شعر بلند و سوزناک، شاعر با لحنی نجواگونه و درونی، تجربه‌ای عمیق و شخصی از زیارت کربلا، مشهد، قم و شیراز را روایت می‌کند؛ سفری که برخلاف ظاهر اغلب گزارش‌های رسانه‌ای یا نمایش‌های اجتماعی، خالی از تظاهر، پست و عکس و اعلام عمومی است. شاعر، گزارشی از زیارت‌های خاموش و صادقانه‌اش می‌دهد؛ گویی خبرنگاری است از دل خود، نه از میدان‌های پرهیاهو.

ساختار گزارش‌گونه در دل شعر:

شعر از جنس «خبر» نیست، اما در بافت آن لایه‌هایی از «گزارش» دیده می‌شود؛ گزارشی که نه از نگاه رسانه، بلکه از زبان دل است. شاعر با لحنی تلویحی، به آسیب‌شناسی روند عمومی زیارت‌ها در جامعه می‌پردازد؛ جایی که سفرهای زیارتی، گاه بدل به ابزار خودنمایی، پست‌های اینستاگرامی، عکس‌های دسته‌جمعی و روایت‌های پررنگ رسانه‌ای می‌شوند. اما او، در تقابل با این جریان، از سکوت، پنهانی‌رفتن، بی‌ادعا بودن و حتی پرهیز از ذکر سفر در محافل سخن می‌گوید. این پرهیز، خودش یک اعتراض آرام است؛ یک نقد شاعرانه به ریاکاری‌های عرفانی.

زاویه دید:

شاعر در نقش یک گزارشگر صادق، با زاویه دید اول‌شخص، روایتی پنهان از سال‌ها سفر و دوری را بیان می‌کند. در واقع، او از موقعیت کسی سخن می‌گوید که «رفته»، اما حالا «نمی‌تواند برود»، و در این فاصله‌ی دردناک میان گذشته‌ی پرنور و حالِ خاموش، تنها مانده است. این تضاد در کلمات شعر بارها تکرار می‌شود:
«کربلا رفتم، با دل خام خود...
حال که زمان گذشته، من خموشم...»

عناصر خبری:

اگر شعر را به مثابه یک گزارش خبری در نظر بگیریم، مؤلفه‌های زیر در آن دیده می‌شود:

چه کسی؟ فردی زائر، بی‌ادعا، گمنام.

کجا؟ مسیرهای زیارتی: مشهد، قم، شیراز، کربلا.

چه‌وقت؟ در گذر سال‌های کودکی تا جوانی؛ گذشته‌ای روشن در تقابل با اکنون.

چه‌چرا؟ از سر عشق، نه از ریا.

چه اتفاقی افتاده؟ گسست دل از آن سفرها، فراموشی تدریجی شور، و استحاله‌ی حس زیارت در ازدحام ظواهر.

پیام نهایی شعر:

شعر، فراتر از یک دل‌نوشته، صدای کسی است که رفته، دیده، لمس کرده، اما حالا دیگر «دلش نمی‌تپد» برای آن سوز. این جمله، مثل یک تیتر خبری تکان‌دهنده است:
«دل‌ام نمی‌تپه دیگه برای آن گداز و سوز.»
گویا شاعر نه‌فقط از سفر که از حالِ معنوی خود هم فاصله گرفته. در جهان پرشتاب و پرادعای امروز، این نوع اعتراف صادقانه، خود خبری مهم است.

جمع‌بندی:

شعر «کربلا نزدیک است، من از آن دور شدم» نه فقط یک سروده، بلکه گزارشی تلخ و انسانی‌ست از دل‌هایی که بی‌آنکه فریاد بزنند، زیارت را زیسته‌اند و حالا در سکوت، از آن فاصله گرفته‌اند. شعر، به‌سان یک گزارش مستند و درونی، وضعیت بسیاری از انسان‌های معاصر را ترسیم می‌کند که میان ریا و حقیقت، میان حضور و فراق، گم شده‌اند.
اگر روزی کسی بخواهد از «زیارت بی‌فروغ» یا «سفر بدون سلفی» گزارشی بنویسد، این شعر، سندی زنده است.

سرویس ادبیات و هنرهای نمایشی- ک. معتمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۳۴

نسل بی‌دفاع در سرزمین تاریخ چندپاره: وقتی هنر و هویت در سکوت فرو می‌روند

(دکتر حجت بقایی)

سرویس فرهنگ و هنر// در برابر تاریخ پیچیده و پرتنوع ما، چه باید کرد؟ دکتر حجت بقایی با نگاهی عمیق و بی‌پروا به این پرسش پاسخ می‌دهد. او می‌گوید که تاریخ ما یک پازل چندتکه است؛ سی درصد از آن ریشه در آریایی‌ها دارد، سی درصد دیگر از عرب‌ها، سی درصد از ترکی‌ها و ده درصد باقی مانده از قبایل مختلف، که در دوران مختلف بر این سرزمین حکومت کردند. این تنوع، هم ثروت است و هم چالشی بسیار بزرگ. اگر از هر بخش دفاع کنی، بخش بزرگی از ایرانیان به مخالفت برمی‌خیزند، گویی که نمی‌شود همزمان به همه تعلق داشت.

او نسل امروز را نسل بی‌دفاعی می‌داند؛ نه تنها نسل خودش، بلکه نسل تاریخ و هویتش. وقتی از ادبیات می‌گوید، صدای تلخی در کلامش موج می‌زند. شعر، قصه و نثر فارسی در کتاب‌های مدرسه و دانشگاه به‌ظاهر زنده‌اند، اما در خیابان و زندگی روزمره جای چندانی ندارند. شعر خواندن در کنفرانس‌ها بیشتر به خواب‌آلودگی مخاطبان می‌انجامد و تنها آنهایی که ذره‌ای از شعور شعر دارند، با توجهی مختصر گوش می‌دهند. در جمع مردم اما اگر شعر بخوانی، شاید لبخندی نصیبت شود اما پشت سرت به تو انگ دیوانگی خواهند زد.

سوال اصلی این است که آیا نسل امروز بی‌دفاع است یا ادبیات ما بی‌دفاع است؟ دکتر بقایی با نگاهی انتقادی می‌گوید هنر ملی هیچ جایگاهی ندارد و اگر دیدید که هنری به عنوان ملی پذیرفته شده، سلام ما را به آن برسانید! ورزش، که با آمدنش از بیرون، تنها دفاعش از نوع وارداتی‌اش ممکن است. رسانه‌ها که همگی وارداتی‌اند و هیچ ریشه‌ای در تاریخ یا فرهنگ بومی ما ندارند.

در این میان، دکتر بقایی باز هم از ما می‌پرسد: نسل بی‌دفاع کیست؟ آن که تاریخش را نمی‌تواند از قطعات گوناگونش محافظت کند، یا آنکه ادبیات و هنر را نمی‌تواند در میان مردم زنده نگه دارد؟ پاسخ شاید در همین پرسش‌هاست که نهفته است؛ در نسلی که بین هویت‌های متنوع تاریخی‌اش سردرگم مانده و در فرهنگی که نمی‌تواند خودش را به مردمش بشناساند. نسل بی‌دفاع، شاید بازتاب همان فرهنگی است که هنر، زبان و تاریخش به بهای بی‌توجهی و بی‌اعتنایی روزگار می‌گذرند.

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه، برنامه ساز اسبق تلویزیون، عضو اسبق سینما)

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۰۸

وقتی مستند نسل بی دفاع به تاریکی سپرده شد

(دکتر حجت بقایی)

سال‌ها پیش، پروژه‌ای مستند شروع کردیم که قرار بود تصویری تازه و متفاوت از واقعیت‌های اجتماعی را نشان دهد؛ مستندی با عنوان «شمال شهر، جنوب شهر». در ابتدا تنها تصویربرداری‌ها و ثبت لحظات بود، اما رفته‌رفته تعداد تصاویر افزایش یافت و تصمیم گرفتیم ساختار مستند را جدی‌تر کنیم. این‌گونه شد که پروژه‌ای با نام «نسل بی‌دفاع» شکل گرفت؛ مستندی که قرار بود صدای ناگفته‌ای از مردم و جامعه باشد، انعکاسی از نسل‌هایی که به نظر می‌رسید توان دفاع از خود را در برابر بی‌عدالتی‌ها و سختی‌ها ندارند.

کار با شور و امید آغاز شد؛ تصویربرداری‌های اختصاصی، گفتگوها و لحظات واقعی که در دل جامعه رخ می‌داد، همه دست به دست هم دادند تا مستند تکمیل شود. اما ناگهان اتفاقی تلخ رخ داد؛ در میانه‌ی کار، مستند در سطح شهر پخش شد. این پیش از موعد انتشار رسمی پروژه بود، چیزی که بسیاری از ما را شوکه کرد و در واقع زحمت سال‌ها کار را به یکباره به چالش کشید. در آن دوران، چنین اتفاقاتی کم نبود، اما آنچه بیش از همه برای من دشوار بود، مسئولیتی بود که بر دوشم گذاشته شد؛ دستور دادند که تمام تصاویر و مواد خام کار معدوم شود. این کار برای من یکی از سخت‌ترین و تلخ‌ترین لحظات زندگی‌ام بود، جایی که تمام تلاش و خلاقیتم ناگهان محکوم به نابودی شد.

از آن پس، پروژه «نسل بی‌دفاع» به عنوان یک نماد پخش شد، اما نه توسط ما که آن را خلق کرده بودیم. مستند در گوشه‌گوشه‌ی شهر به صورت غیررسمی و ناقص دست به دست می‌شد، بدون امکان دفاع یا توضیح. ما و سایر عوامل پروژه هیچ توانایی برای پاسخگویی و حمایت از اثرمان نداشتیم. درست مانند خود «نسل بی‌دفاع»، ما هم بی‌دفاع مانده بودیم در برابر جریان‌هایی که بدون اجازه و کنترل ما، روایت‌ها را شکل می‌دادند.

چهار سال تلاش بی‌وقفه برای خلق «نسل بی‌دفاع» بود که سرانجام به نقطه‌ای رسید که نه تنها یک اثر مستند بلکه یک پدیده فرهنگی شد. آنچه که بعد از آن اتفاق افتاد، هر چند تلخ بود، اما نشان‌دهنده‌ی تاثیر عمیق آن مستند بود. ده‌ها نفر از این اثر تقلید کردند، از آن الهام گرفتند و در هنر به جایگاه‌هایی رسیدند. برخی از این افراد، قدم به قدم از پله‌های «نسل بی‌دفاع» بالا رفتند و موفق شدند مسیرهای هنری خود را بسازند. این یعنی اثر، هرچند به شکل کامل و رسمی توسط ما حمایت نشد، اما در نهایت توانست به عنوان یک الگو و نقطه عطف برای نسل‌های بعدی باقی بماند.

با این حال، برای من هیچ‌گاه امکان دفاع از این پروژه فراهم نشد. نه توانستم و نه خواستم از «نسل بی‌دفاع» دفاع کنم؛ شاید چون خودم در عمق آن نسل، بی‌دفاع بودم. وقتی صحبت از «نسل بی‌دفاع» می‌کنم، در واقع دارم از بخشی از وجود و سرگذشتم حرف می‌زنم؛ نسلی که در برابر سرنوشت و موانع بی‌پناه مانده، نسلی که صدایش کمتر شنیده شده و گاهی حتی خود نمی‌دانسته چگونه باید برای حقش بجنگد.

این تجربه تلخ، از یک سو نشان‌دهنده پیچیدگی‌های ساخت هنر مستند در شرایطی پرتنش است و از سوی دیگر، حکایت تلخی از چگونگی سرنوشت اثراتی است که به واسطه شرایط اجتماعی و سیاسی، خودشان قربانی می‌شوند. «نسل بی‌دفاع» بیش از یک مستند، یک روایت زنده از نسلی است که خواست زنده بودن داشت اما درگیر محدودیت‌ها و موانعی شد که گاهی غیرقابل عبور بودند.

امروز وقتی به آن روزها فکر می‌کنم، درمی‌یابم که چه بهایی برای تولید آن اثر داده شده؛ بهایی که تنها به نابودی تصاویر محدود نمی‌شد، بلکه شامل نابودی امید، انگیزه و در نهایت حس بی‌دفاعی در برابر شرایطی است که هیچ کس نمی‌تواند برایش کاری کند. شاید «نسل بی‌دفاع» نمادی است از همه آن‌هایی که دیده نشده‌اند، شنیده نشده‌اند و در نهایت بی‌دفاع رها شده‌اند.

اما این سرنوشت اثر و سازندگانش هم بود؛ نسلی که می‌خواست صدایش را بلند کند، اما در نهایت بی‌صدا ماند و بی‌دفاع. نسلی که در میان تاریکی‌ها تلاش کرد نور کوچکی بیفروزد، اما خود گرفتار تاریکی‌ها شد. و من، همچنان که از «نسل بی‌دفاع» حرف می‌زنم، به نوعی دارم از خودم و درد مشترکی سخن می‌گویم که شاید هزاران نسل دیگر نیز آن را به دوش کشیده‌اند.

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه، برنامه ساز اسبق تلویزیون، عضو اسبق سینما)

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۴ ، ۲۲:۱۷