توپهای زیر آب زندگی؛ گفتوگو با دکتر حجت بقایی درباره شعری که حقایق تلخ را نقد میکند
واخد خبر کارگروه صلح و سازش به نقل از اقتصاددان شمال// توپهای زیر آب زندگی؛ گفتوگو با دکتر حجت بقایی درباره شعری که حقایق تلخ را نقد میکند
غزل اجتماعی: چک حقم را خدا نقد می کند
(شاعر: دکتر حجت بقایی)
چه می کردی به جای من اگر دانی
گرفتارم؟
نه شادم، نه رها هستم، ولی هر دم
سبکبارم
شدم مأمور کاری که نه کار است و نه دلخواهم
نه آموختم، نه اهل آن، بر این انجام ناچارم
روز تعطیل و سرویس نیست، به صدها حرف بی منطق
کسی جز من نمیفهمد چرا اکنون بیدارم
در آن گرمای آتشگون، خیابانی و تنهایی
در آن هنگام یک زن گفت: کجا؟ گفتم: سَرِ کارم
سوارم کرد با تلخند، چنان آرام، چنان خسته
فرشته شعر در من گفت: ببین در او چه اسرارم...
چرا باید زنی با این همه سال و در این گرما
شود رانندهی دردم، منم لب بسته، غمخوارم؟
چه شد آن روزهایی که مدیری بودم و برتر؟
چه کردند وقتی پرسیدند، آیا من سود دارم؟
به پایینم کشیدند از حسادت، از جفاکاری
و حالا من، بدون نام، به زخم خویش، بیمارم
نه عنوان ماند، نه اموالی که سیمیلیارد ناپیدا
شدم توبیخ، چرا گفتم، مگر مسئول انبارم
هر آنکس که مدیر می شد، به میزش سخت می چسبید
برآورد رفت پاداشم پَر، نه دستی در پی کارم
حقوقم را به منزل زد، به لبخند مرد خودخواهی
ولی من زندهام با این، دل صاف و وفادارم
خدا گفت: «پیش من حقت به مثل چک می ماند
ببین هر وقت که من خواهم، برایت نقد میآرم»
من و آن زن، مسافرکش، فراموشان دنیاییم
نه کینه داریم و فریاد، فقط بغضی زِدیدارم
فقط ای کاش روزی، آدمی خندد، نه بر زخمم
دِگَر با من نگوید این فرشته که گرفتارم
رسانه نو، خبرنگار سرویس ادب و هنر// شعری که این روزها به دستم رسید و دلم را به شدت تکان داد. شاعرش، دکتر حجت بقایی، چهرهای متفاوت از شاعران معمول است؛ انسانی پرانرژی، مثبتاندیش و در عین حال بسیار واقعگرا.
در گفتوگوی صمیمانهای که با ایشان داشتم، از پشتصحنه این شعر و زندگیآدمها شنیدم که چگونه توپهای بزرگ مشکلات زندگیشان را مثل توپهایی زیر آب نگه میدارند تا کسی آنها را نبیند؛ اما این فشار همیشه ادامه ندارد: «بالاخره یک جایی کم میآوریم، یا تعداد توپها زیاد میشود یا انرژیمان تمام میشود.» به همین خاطر توصیه میکند که باید بیخیال دنیا شد، ولی در عین حال شفاف بود، نه آنقدر که خود را خالی و بیچیز کنیم.
دکتر بقایی تنها شاعر نیست؛ او فیلمنامهنویسی توانا و مشاور تحقیق و توسعه نیز هست. به اعتقاد او، ما فیلمنامه زندگی خود را مینویسیم و هر انتخابی که میکنیم مسیر ما را شکل میدهد: «بحث طولانی است اما واقعیت دارد.»
او تأکید میکند توسعه واقعی بدون شناخت مشکلات، حتی آنهایی که کوچک به نظر میرسند، اتفاق نمیافتد: «اگر مردم راحت نباشند و نتوانند از امکانات بهره ببرند، توسعه را چگونه میتوان تعریف کرد؟ حتی خود من هم هنوز تعریف دقیقی ندارم.»
دکتر حجت با این نگاه، شعرش را به عنوان آینهای از واقعیتهای زندگی مردم میبیند؛ واقعیتهایی که در گزارشها و آمارها نمیتوان به خوبی نشانشان داد.
در پایان، چند جمله از دکتر حجت بقایی برای بهتر شدن حالمان:
«زندگی پر از چالش است، اما هر چالش فرصتی است برای یادگیری و رشد. حتی وقتی احساس خستگی میکنیم، همان نفسهای عمیق و امید است که نیروی تازهای برای ادامه مسیر فراهم میآورد. هر شب تاریک، صبحی روشن در پیش دارد.»
این شعر و حرفهای دکتر بقایی، یادآوری میکنند که زندگی بیدردسر نیست، اما با پذیرش، شفافیت و امید میتوانیم راهی برای سبکتر شدن بارهایمان پیدا کنیم و در نهایت، به خود و دیگران نزدیکتر شویم. اینها چیزی نیست که صرفاً در قالب یک گزارش آماری یا تحقیقاتی جای بگیرد؛ بلکه باید در دل و جان ما بنشیند و زندگیمان را معنا ببخشد.
گزارش نقد شعر «چک حقم را خدا نقد میکند» سروده دکتر حجت بقایی؛
سرویس ادب و هنر- کارشناس شعر/ «چک حقم را خدا نقد میکند» تجربهای است عمیق و تلخ از زندگی پر فراز و نشیب انسان معاصر.
شعری که هم روایتگر زخمهای درونی است و هم بیانگر مقاومت و امیدی که در دل سختیها نهفته است.
شاعر، با زبانی ساده و صمیمی، تصویری از انسانی گرفتار در مشکلات زندگی را ارائه میدهد که نه شاد است و نه رها، اما سبکبار و مقاوم مانده است. ماجرای مدیری که از حسادت و جفاکاری به پایین کشیده شده، حق و حقوقش نادیده گرفته شده و اکنون در تنهایی و گرمای سخت خیابانها، به زخم خویش گرفتار است.
اما نقطه تمایز این شعر، دیدگاه شاعر نسبت به حق و عدالت است؛ او حقش را به «چک» تشبیه میکند که خداوند روزی آن را نقد خواهد کرد. این باور به عدالت نهایی و بازپسگیری حق، شعله امید را در دل شاعر روشن نگه داشته است.
شعر با حضور زنی مسافرکش که نمادی از مهربانی و همدلی در میانه مشکلات است، فضای عاطفی قوی و انسانی پیدا میکند. این حضور ساده اما پرمعنا، نشان میدهد حتی در سختترین شرایط، ارتباطهای انسانی و مهر میتواند تسکینبخش باشد.
دکتر بقایی، با این شعر نه تنها درد و رنج شخصیاش را بازگو میکند، بلکه به کلیتی از واقعیتهای اجتماعی اشاره دارد؛ واقعیتهایی که معمولاً پشت ظاهر پرزرق و برق زندگی پنهان میمانند. او با استفاده از زبان روزمره و روایت داستانی، خواننده را به درون این تجربه دعوت میکند تا همراه با او این دردها را لمس کند.
نکته مهم دیگر، انرژی مثبت و امیدی است که با وجود تمام تلخیها در سراسر شعر جریان دارد. شاعر تأکید میکند که حق در نهایت به صاحبانش بازخواهد گشت و این باور، نیرویی برای ادامه دادن است.
این شعر نه فقط یک روایت شخصی، بلکه یک صدای جمعی است که از جامعهای سخن میگوید که در آن توسعه واقعی بدون حل مشکلات بنیادین ممکن نیست. در این معنا، شعر دکتر بقایی فراتر از ادبیات، به یک بیانیه اجتماعی و انسانی تبدیل میشود.
در مجموع: «چک حقم را خدا نقد میکند» شعری است که با صداقت و سادگی، واقعیتهای تلخ زندگی و رنجهای انسانی را به تصویر میکشد، اما در عین حال با نگاهی پرامید و باور به عدالت الهی، خواننده را به تحمل و مقاومت دعوت میکند.
این اثر نشان میدهد که شعر میتواند هم آیینه زخمها و هم چراغ راه باشد؛ نه فقط برای شاعر، که برای هر انسانی که روزگارش سخت میگذرد.
+کارشناس شعر- سرویس ادب و هنر