تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

به زودی

بایگانی

شعر: سایه‌روشن؛ دخترم، شطرنج و آفتاب

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ

شعر: سایه‌روشن؛ دخترم، شطرنج و آفتاب

(دکتر حجت بقایی)

دخترم
با لبخندهای گاه و بی‌گاه
و حواس‌پرتی‌های کودکانه
روبروی مادرش نشسته
مهره‌ها را
 نه برای بُرد
بلکه 
برای فهمیدنِ صبر جابجا می‌کند.
مادر
با نگاهی که گرما را خنثی می‌کند
و دستانی
که همیشه چیزی بیشتر از بازی می‌سازند
به او یاد می‌دهد
که حتی
سربازها هم 
می‌توانند به وزیر برسند
اگر درست پیش بروند.
هوا
از پنجره بالا می‌خزد
و تنِ اتاق را به تعریق وا می‌دارد.
بیرون رفتن
انگار جرأت می‌خواهد
یا شاید بی‌معناست.
من
در پناه مبل
با فنجانی نیم‌خورده
که دیگر سرد شده
خودم را 
در خنثی‌ترین شکل ممکن می‌سازم
نه درگیر
 نه بی‌تفاوت.
از پشت شیشه
خیابان را نگاه می‌کنم:
بی‌حرکت
مثل شعری که هنوز نوشته نشده.
برگ‌های درختان
از تکان سر باز می‌زنند
انگار خوابشان برده
یا منتظر وعده‌ی بادی‌اند
که نیامده
یا دلخور است.
شاید هم پشت کوهها
به میهمانی رفته
نور
بی‌رحم و بی‌مکث
روی گلدان می‌تابد
و گل‌ها
درخشش‌شان را
مثل زرهی نامرئی به تن کرده‌اند.
 نگاه که می کنی
نور چشمانت را
 چنان می زند
 که آنها را می بندی 
صدای خفیف ساعت
در اتاق پخش می‌شود
بی آنکه چیزی را تغییر دهد
مثل یادآوریِ نفس‌کشیدن.
موبایلم کناری افتاده
خاموش
و جهانِ پشتِ صفحه‌اش
فعلاً به حال خود رها شده.
می‌دانم
همین
لحظه‌هایی که آرام و بی‌حادثه می‌گذرند
در آینده
شکل خاطره به خود خواهند گرفت
و شاید روزی
در ذهن دخترم
به 
یک روزِ طلایی بدل شوند:
ظهر تابستان
با شطرنج
و مادر
و من
که فقط
نگاه می‌کردم
و سکوت
که پر از معنا بود.
زندگی
مثل یک پیاده‌ی آرام
در امتداد صفحه‌ی سفید می‌رود
بدون عجله
بدون فریاد
و بی‌نیاز از بُردن.    

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۵/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی