داستان کریدور زنگزور: رگتپندهی کوهها و خاک
داستان کریدور زنگزور: رگتپندهی کوهها و خاک
(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)
در عمق سنگهای رنگارنگ
زنگزور نفس میکشد
نه فقط
جادهای از خاک و سنگ
بلکه رگی است
از خون تاریخ و سرنوشت.
آنجا که بادهای سرد
رازهای هزار ساله را
زمزمه میکنند
آغاز شد
قصهی راهی که
میخواست پیوندی باشد
میان سرزمینها
اما در دل خود
جنگ را نیز یدک میکشید.
از نخجوان به آذربایجان
و از آنجا
به ترکیه و فراتر
ایدهای نو
که لبخندهای امید را
به همراه داشت
اما چشمان خسته ارمنستان
این مسیر را دیدهاند
نه به عنوان راه
که به عنوان خطری بزرگ
آن را خط قرمز نامیدند
نه تنها یک کریدور
بلکه
نشانهای از تغییر
در زمین و زمان
هراس از
گمشدن نقشهای که
با خون کشیده شده
مرزی که
به دست باد نمیافتد.
ایران
با سینهای سپر کرده
در برابر تلاطمها
نگران
از هر صدایی که
از آن سوی کوه میآید
میداند
این راه فقط مسیر حمل کالا نیست
بلکه مسیری است
به قلب امنیتش.
آذربایجان و ترکیه
با آرزوهای بزرگ
و چشمهای روشن
میخواهند
این راه را باز کنند
راهی برای شکوفایی
برای تجارت
برای نفوذ
ایدهای که
به زبانی متفاوت
برایشان
معنایی عمیق دارد.
اما بازی بزرگتر شد
آمریکا وارد شد
چشمان نگران
و دستان قدرتمند
که میخواستند
نقشهها را دوباره رسم کنند
میانجی؟ یا حامی؟
یا بازیکنی دیگر
در بازی پیچیده؟
رقابتها و اتحادها
سایههایی بر سنگها میاندازند
هر حرکت
هر کلمه
قطعهای از پازل بزرگتر
که هیچکس
به تنهایی نمیتواند آن را حل کند.
کریدور زنگزور
نه فقط جادهای خاکی
بلکه
داستانی است
از سرزمینهایی که
هرکدام قلبی دارند
قلبهایی که میتپند
در میان
پیچ و خم تاریخ و سیاست.
زمان قصهگوست
کوهها شاهد
و باد پیامرسان
آیا این مسیر
به صلح خواهد رسید؟
یا داستانی از
تضادهای بیشتر خواهد شد؟
همینجا
در قلب قفقاز
جایی که
زمین و آسمان در هم میآمیزند
زنگزور
رگتپندهی تاریخ
منتظر است
تا سرنوشتش رقم بخورد.
×روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
+++ برای تهیه گزارش رفتم برای مصاحبه، هیچ کس مصاحبه نکرد، شعر را به گزارش و مقاله ترجیح دادم،،،