شعر: انتظار، در سایه عدالت
انتظار، در سایه عدالت
(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)
چشم دوختهام به افق
در پی عدالت
اما سایهها بلندتر شدهاند
و هر قدمم را
زیر سنگینی نامرئیاش
حس میکنم.
از انتظار عدالت
دست کشیده دلم
نیوتن میگفت
هر عمل عکسی دارد
اما اینجا
فقط جواب بدی را میبینم
کار خوب
پشت سکوت پنهان میماند
مثل سایهای که
هیچکس نمیبیند.
رفتم کلاسها
شنیدم از کارما
گفتند فراموش کن بدی را
ولی چیزی که هر روز میبینم
چطور فراموش شود؟
چیزهایی که
هر روز جلوی چشمم هستند
و من نمیتوانم
نادیدهشان بگیرم.
یک دزد
لبخند میزند و
با غرور و تشویق می برد
شتر را با بارهای گران
مدیری که با پول دیگران
بازی میکند
کار می کند
رشد می کند
آقازادهای که حق را میبلعد
به آسانی آب خوردن
و همه پرواز کردند
رفتند
و من ماندم و عدالتی گمشده.
کارمایشان را دیدهام
ولی چه فایده
وقتی راه من پر شده
از دیوارهایی که نباید باشند
نگهبانانی که
مجبور به پذیرششان بودم
و امضاهایی که
سرنوشت را رقم میزنند.
میدانم
گاهی
خودمان با منفعت کوچک
آنها را بزرگ میکنیم
اما حالا به من بگو
منتظر کدام عدالت باشم؟
کدام لبخند خدا را باور کنم؟
دزد را میشناسم
خدا در قلب من است
عدالت را میدانم
خودم را میشناسم
اما یک جای کار میلنگد
وقتی کسی که جلوی من می آید
بر اصول من نیست
من نباید اینها را ببینم.
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
#عدالت
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#شعر_نو
#شعر_سپید
#دکتر_حجت_بقایی
#ادبیات_فارسی
#شعر_پارسی