اربعین و دلتنگی برای حقی که بزرگ شده
اربعین و دلتنگی برای حقی که بزرگ شده
(دکتر حجت بقایی)
فرمود:
زندگی زیر بار ذلت
ممنوع
و
من
کاش میشد حرف بزنم
بیآنکه نگران باشم
بیآنکه نگاهم را تفسیر کنند
کاش میشد عدل را
نه در تابلوها
که در
نان خشک سفرهها دید
من از صدای عدالت نمیترسم
از سکوت آن میترسم
از واژهای که هرکس
به قدر قدرتش
تعریفش میکند
خیلی ها
از عدالت گفتند
خوردند
و بردند
بعضی ها با عدالت
رشد کردند.
به گمان من
عدالت
دکمهای نیست
روی کت سیاست
و نه آیینهای
در اتاق شیشهای رؤسا
عدالت
باید
در صف نانوایی هم باشد
در چشمان مادری که
سه جا کار میکند
در دفتر مدرسهای که
بوی گچ و فراموشی میدهد.
اربعین که میشود
دلم میگیرد
و برای حقی که ضایع شده
گاه دلم تنگ میشود
خوب
حق من بود
بزرگش کردم
شاید به سفر رفته
و دیگر بر نخواهد گشت
بیخیال...
شما به عزاداریتان برسید
حق من بزرگ شده
و خودش
گلیم خودش را از آب میکشد
و من
من که شاعر نیستم
فقط زخمیام از ندیدنها
از شنیدن وعدههایی
که بوی کاغذهای کهنه میدهند
عدالت
اگر هست
اگر هنوز جایی مانده از آن
بگذار بیاید
در کوچهی ما هم قدم بزند
بیاسکورت
بیلبخند مصنوعی
با نانی در دست
و نگاهی
که بشود باورش کرد.
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
من مشاور تحقیق و توسعه ام، با مدیران ارشد محلی، ملی، بین المللی دوستی، همکاری و رفاقت دیرینه دارم، این دلیل بر این نمی شود، که درد مردم را ندانم، و در بین آنها نباشم و از آنها نگویم، برخی مطالب را نمی شود در قالب گزارش گفت، مقاله نوشت، و نمی شود از زبان این و آن گفت، باید خودت طعمش را چشیده باشی،
و من عاشق امام حسینم(ع) ، عاشق حضرت ابوالفضل(ع) هستم و عاشق مردمم ...