مرگ خاموش در هیاهوی اکباتان / شعر اجتماعی
مرگ خاموش در هیاهوی اکباتان
(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)
امروز خبری خواندم
از مرگی خاموش
از جایی که
آنقدر شلوغ است که
سوزن نمیشود انداخت
ولی
در آن همه شلوغی
صدای هیچ کسی نمیرسد
انگار هیچ قلبی نمیتپد.
چرا اینگونه خاموش
در خلوتی سرد و تاریک
مادر و دختری مردهاند؟
در سکوتِ نادیده
در دلِ دیوارهای بیصدا
جایی که
هیچ نوری به درون نمیتابد
جز سایههای غمگینِ تنهایی.
هیچ صدایی نماند
جز بوی تلخِ تنهایی
که از شکافِ در
به بیرون میخزد
و فریاد میکشد
بیآنکه کسی بشنود
بیآنکه
دستی به نشانهی مهر
روی شانهشان بکشد.
چند ماه
تا ۲۵ مرداد
اکباتان
دو نفر
یک مادر
و دختری معلول
که در میان جمعهای پرهیاهو
تنها ماندند
چرا اینگونه تنها؟
در میان این همه آدم
مثل درختی
خشکیده در بیابانِ فراموشی.
انگار کسی حواسش نیست
انگار کسی نمیبیند
انگار دنیای این روزها
چشمها را بسته
و گوشها را کر کرده
و دلها را سرد.
و این وسط
انسانهایی گُم میشوند
گُم
در هیاهوی بیرحمِ شهر
گمنام و بیدسترس
مثل برگهای خشکیدهای
که کسی
بر زمین نچید
که کسی
به یاد نداشت
که کسی
دست نوازش بر سرشان نکشید.
چرا قصههای بینام
زیر پوستِ شهر جا میمانند؟
چرا زندگی
در برابر نور
سکوت میکند؟
کجا میروند این اشکها؟
کدام دست مهربان
پیچیده
در آغوش تنهاییشان میشود؟
و ما
نامها و چهرهها را
آن زمان که دیگر نیازشان نداریم
در گمنامی رها میکنیم
مثل خاطرهای که
بیصدا محو میشود
اما آنها که مردمی هستند
از جنس خودمان
با نفسها و دردهایشان
و شاید یک روز
ما هم چنان شویم.
ولی حالا
در این حس بودن
در این حال سلامتی
چه میدانیم
از آنکه در سکوت مرد؟
چه میفهمیم از دردِ گمنامی؟
آدمها
گم شدهاند
در هیاهوی نداشتنها
در مرگ خاموشِ تنهایی
که هیچ کس
صدایش را نشنید
هیچ دستی به نشانهی مهر
بر سردی روزگارشان نکشید.
و چه تلخ است این حکایت
که در میان صداها
تنهایی فریاد میزند
اما هیچ
گوش شنوایی نیست
و هیچ
دلی پر از مهر.
+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
این خبر برای امروز ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ است. در اکباتان تهران ،،،
داشتم فیلمنامه ای می نوشتم، تراژیک که اتفاقی ایت خبر را خواندم، فیلمنامه را کنار گذاشتم و به این موضوع پرداختم...
#اکباتان
#مادر #دختر_معلول
#حادثه
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#فیلمنامه
#درد_شهر