دکلمه حماسی: پادگان خاموش
دکلمه حماسی: پادگان خاموش
(حجت بقایی)
در تاریکیِ شهریورِ بیرحم
در سپیدهدمِ خاموش
در محله انبارِ نفت
جایی که یک روز
پادگانی بود برای
سربازان وطن
آتش به جان سربازان افتاد...
نه آسمان، نه زمین، هیچکس ندید
هیچ صدایی نشنید
تنها درها قفل شدند
و خونها جاری گشت...
ای خاک! ای تاریخ!
چگونه چشمانت را بستی؟
چگونه از کنار این فاجعه گذشتی؟
سربازانی که نام نداشتند
شانههایی که بر آنها تکیه نکرد
مادرانی که حتی گریهشان خاموش شد...
اما ما، ما ایستادهایم!
با کلمات آتشین
با یادِ ناپیداها
با خشمِ خاموشِ درون...
این سرزمین
سرزمینی است که در آن
چهار هزار قلب
در یک روز بیصدا ایستاد...
اما این پایان نیست!
ما بازخواهیم گفت
ما بازخواهیم خواند
تا هر گمنامی نامی شود
تا هر خاموشی فریادی...
پادگان خاموش
آرامگاه بینامان نیست
بلکه شعلهایست که هرگز خاموش نمیشود!
----
حجت بقایی، خرداد ۱۳۸۵ انبار دوربین ، درست در مکانی که روزی آسایشگاه سربازان بود ....