وقتی گزارش من را به اسم مستند فروختند/ با بهرهگیری از دیدگاههای حجت بقایی مستندساز و پژوهشگر حوزه توسعه
اخبار مدیریت// سرقت آثار رسانهای فقط یک سوءتفاهم نیست؛ یک زخم عمیق است بر بدن بیپناه تولیدات مستقل. وقتی خلاقیت، پژوهش و روایتِ شخصی شما، بیهیچ نام و نشانی، در بستهبندی تازهای فروخته شود، آنوقت سؤال اصلی این است: چطور از صدای خودمان محافظت کنیم؟
(یک خاطره، یک زخم)
چند سال پیش در تهران مجموعهای از گزارشهای تحقیقی درباره صنعت سوسیس و کالباس تهیه کردم. گزارشی چندوجهی؛ نهفقط به مضرات، بلکه به زوایای پنهانتر این صنعت: سودها، زیانها، مخاطرات و فرصتها. بعدها با پیشنهاد یکی از دوستان، در شبکه تهران بخشهایی از آن را بهصورت تصویری درآوردیم. چند گزارش خبری هم ساخته شد، اما پروژه به دلایلی متوقف ماند. همهچیز همانجا تمام شد، یا دستکم من فکر میکردم تمام شده است.
ماهِها بعد، روزی در سبزهمیدان، همراه با همسرم قدم میزدم. بساطفروشی چند سیدی مستند روی زمین چیده بود. یکی از آنها توجهم را جلب کرد: عنوانش آشنا بود. روی جلد، کلمههایی دیده میشد که حس غریبی به من داد. مستندی درباره سوسیس و کالباس. کنجکاو شدم. آن را خریدم و شب در خانه پخش کردم. بعد از چند دقیقه، برایم جالب بود: این همان گزارشی بود که من نوشته و ساخته بودم با همان ساختار، تصاویر، صدا، لحن و روایت. تنها چیزی که تغییر کرده بود، نام تهیهکننده و عنوان مستند بود.
مشکل فقط دزدی نیست؛ نادیدهگرفتن حقوق است
در نگاه اول، شاید این فقط یک «کپی غیرقانونی» به نظر برسد. اما عمق ماجرا فراتر از آن است. این نوع سرقت، بدون هرگونه تغییر یا ذکر منبع، در واقع مصادرهی کامل یک روایت است. روایت، محصول تحقیق، تجربه، تحلیل، و زبان فردیِ صاحب اثر است. حذفِ او، پاککردن هویتش است از چیزی که روزگاری با جان و دل ساخته بود.
این اتفاق، متأسفانه یک استثنا نیست. بسیاری از مستندسازان، خبرنگاران و تولیدکنندگان مستقل، خاطرات مشابه فراوانی دارند. تجربههایی از دیدهشدن نامهای دیگر، روی پروژههایی که خودشان با دستِ خالی ساخته بودند.
در جای دیگر در هیات داوران جشنواره ای همکاری می کردم، در بخش فیلمهای کوتاه، یکی از فیلمها را که دیدم، برایم شوکه کننده بود، و واقعا غیر قابل قبول، گزارشی را که من تولید کرده بودم به عنوان فیلم کوتاه در جشنواره شرکت کرده بود،برای اینکه ناداوری نکنم و ناخوداگاه در رای دیگران اثر نگذارم از هیات استعفا دادم.
چرا این اتفاقها رخ میدهد؟
به گفتهی آقای بقایی، مستندساز و پژوهشگر توسعه، در ایران ساختار مشخص و قابلاعتمادی برای ثبت و حمایت حقوقی از آثار رسانهای مستقل وجود ندارد. در نبود یک نهاد مرجع برای ثبت حقوق مالکیت فکری تولیدات غیرسینمایی، هر کسی میتواند با دسترسی به نسخهای از اثر، آن را بهنام خود منتشر کند، بیهیچ پیگردی.
از سوی دیگر، فرایندهای رسمی ثبت و شکایت، آنقدر پرهزینه، زمانبر و پیچیدهاند که اغلب، سازندهی مستقل عطایش را به لقایش میبخشد.
در کنار اینها، پایینبودن آگاهی حقوقی در میان تولیدکنندگان رسانهای نیز مزید بر علت است.
کمتر مستندسازی در ایران، در ابتدای مسیر خود درباره مجوزهای خلاقانه، قرارداد با عوامل، یا شیوههای ثبت رسمی اثر چیزی میداند. بسیاری از تولیدات مستقل بهجای آنکه فرآیندی حرفهای و حقوقی داشته باشند، در بسترهای دوستانه و غیررسمی شکل میگیرند، بستری که از نظر حقوقی، آسیبپذیرترین فضاست.
چه میتوان کرد؟
اگرچه ساختارهای حمایتی در ایران همچنان ناقص است، اما چند گام عملی میتوان برداشت:
در مرحله اول: ثبت ایده و طرح در خانه سینما یا مراکز ثبت حقوقی:
استفاده از واترمارک و نشانهگذاری در نسخههای اولیه
گام دوم: مستندسازی کامل مراحل تولید (تاریخها، نسخهها، همکاران)
گام سوم: استفاده از لایسنسهای بینالمللی مالکیت خلاق
و در نهایت: آموزش حقوق رسانهای در دورههای مستندسازی و خبرنگاری...
اینها شاید جلوی دزدی را بهطور کامل نگیرند، اما راه را برای اثبات حق هموارتر میکنند.
(روایتهایی که باید شنیده شوند)
تجربهی من از بازدید یک مستندِ دزدیدهشده، فقط یک خاطره تلخ نیست؛ آینهایست از یک بحران واقعی. ما در فضایی تولید میکنیم که بین خلاقیت و قانون، شکافی عمیق افتاده. تا زمانی که این شکاف پر نشود، هر تولیدکنندهی مستقلی باید خودش حافظ اثرش باشد، نه فقط با خلاقیت، که با شناخت حقوقش.
هر بار که داستانهایی مانند این روایت میشوند، قدمی برداشته میشود برای ایجاد حساسیت بیشتر، و شاید در آینده، شکلگیری نظامی کارآمد برای حفظ مالکیت فکری.
تا آن روز، روایتمان را نهتنها باید بسازیم، بلکه باید از آن محافظت هم بکنیم.
+نشریه الکترونیکی اخبار مدیریت
https://www.tiwall.com/wall/post/424440
×روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه