تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

به زودی

بایگانی

۸۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

داستان مردی که می نویسد ولی نویسنده نیست

(دکتر حجت بقایی)

در جهانی که عنوان شغلی و صندلی مدیریتی حرف اول را می‌زند، برخی هنوز هم به جای نردبان‌های پوشالی، قلم را انتخاب می‌کنند؛ نه برای شهرت، نه برای مدرک، نه برای تایید دیگران...
بلکه برای جان دادن به حقیقتی که پشت صحنه‌ها دفن می‌شود.
من یکی از آن‌ها هستم.
وقتی به عنوان نویسنده، خبرنگار و پژوهشگر استخدام شدم، همه چیز از همان ابتدا رنگ آرزو گرفت. پیشنهادهای طلایی، فرصت‌هایی که خیلی‌ها برایش سر و دست می‌شکنند، یکی‌یکی کنار گذاشتم... چرا؟ چون می‌خواستم بنویسم.
چون به نوشتن معتاد بودم. چون باور داشتم قلمم می‌تواند از بسیاری مدیران بی‌تخصص، مؤثرتر باشد.
اما سیستم، وفاداری به حقیقت را با بی‌مهری پاسخ داد. وقتی پیشنهاد مدیریت را رد کردم، چون تخصصم نبود، مرا به پایین‌ترین عنوان ممکن فرستادند، آن هم به‌قول‌شان "زیرزمین لابراتوار".
جایی که میلیونها نفر آرزویش را دارند و آنها ندانستند.
ولی مگر آفتاب در زیرزمین خاموش می‌شود؟
در همانجا، فیلمنامه نوشتم، مستند ساختم، با هنرمندان دوبله همکاری کردم، و در روزنامه‌نگاری رشد کردم. چراغم را خودم روشن نگه داشتم. اما همان مدیرانی که تاب دیدن رشد یک مرد مستقل را نداشتند، مرا از رفتن به دانشگاه منع کردند. شاید امید داشتند خاموش شوم. نشدم. دانشگاه را به محل کارم آوردم، کتاب را به جای میز مدیریت نشاندنم، و مطالعه شد یار روزانه‌ام.
پیشنهاد معاونت در کرج را هم نپذیرفتم؛ نه از سر لجبازی، از سر صداقت. و همین شد بهانه‌ای برای حذف دوباره. مرا منتقل کردند، قرار شد مدیر تولید شوم... اما نشد. چون چند تن از معاونین گفتند: “مدیر تولید چرا؟!”
و اینگونه سرنوشت مرا به گیلان کشاند، جایی که در سکوت و تنهایی، ریشه‌ آدم‌هایی را شناختم که سال‌ها دست‌و‌پای حقیقت را بسته بودند.
آنجا سه کار مهم کردم:
۱. همه چیز را به خدا واگذار کردم؛ چون از راز خلقت‌شان بی‌خبرم.
۲. تنبیه‌شان کردم، چنان بی‌سروصدا، بی‌هیاهو؛ طوری که فقط من و خدا می‌دانیم.
۳. ادامه دادم... به رشد، به یادگیری، به زندگی.
و شما مخاطب گرانقدرم؛ جاده زندگی پر از چاله است، اما اگر تمام زندگی‌مان را صرف شناخت چاله‌ها کنیم، فقط "چاله‌شناس" خوب می‌شویم، نه "مرد زندگی".
و حالا می‌نویسم. نه برای چاپ شدن، نه برای تحسین شدن، نه برای مدیرانی که از بوی ادکلن‌هایشان مست می‌شوند.
برای مردم می‌نویسم. بی‌واسطه. صادقانه. اگر نخوانند، باید یاد بگیرم بهتر بنویسم؛ آن‌قدر بنویسم که روزی بخوانند، و بفهمند:
که من از جنس مردمم.
به خاطر آنان آلوده قدرت نشدم، وابسته به صندلی نشدم ، و نه مفتون ویترین‌های دروغین.
اگر می‌خواستم، امروز شاید نام و نشانم چیز دیگری بود، اما دیگر صدای مردم نبودم.
و حالا صدای مردمم...
با قلم، با صدا، با حقیقت.
انتخاب با شماست:
بخواهید "زندگی کنید"، یا صرفاً "چاله‌ها را بشمارید".

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۴ ، ۱۲:۱۸

مرگ خاموش در هیاهوی اکباتان

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)

امروز خبری خواندم
از مرگی خاموش
از جایی که
آنقدر شلوغ است که
سوزن نمی‌شود انداخت
ولی 
در آن همه شلوغی
صدای هیچ کسی نمی‌رسد
انگار هیچ قلبی نمی‌تپد.
چرا این‌گونه خاموش
در خلوتی سرد و تاریک
مادر و دختری مرده‌اند؟
در سکوتِ نادیده
در دلِ دیوارهای بی‌صدا
جایی که 
هیچ نوری به درون نمی‌تابد
جز سایه‌های غمگینِ تنهایی.
هیچ صدایی نماند
جز بوی تلخِ تنهایی
که از شکافِ در 
به بیرون می‌خزد
و فریاد می‌کشد
بی‌آنکه کسی بشنود
بی‌آنکه 
دستی به نشانه‌ی مهر
روی شانه‌شان بکشد.
چند ماه
تا ۲۵ مرداد
اکباتان
دو نفر
یک مادر
و دختری معلول
که در میان جمع‌های پرهیاهو
تنها ماندند
چرا این‌گونه تنها؟
در میان این همه آدم
مثل درختی 
خشکیده در بیابانِ فراموشی.
انگار کسی حواسش نیست
انگار کسی نمی‌بیند
انگار دنیای این روزها
چشم‌ها را بسته
و گوش‌ها را کر کرده
و دل‌ها را سرد.
و این وسط
انسان‌هایی گُم می‌شوند
گُم 
در هیاهوی بی‌رحمِ شهر
گمنام و بی‌دسترس
مثل برگ‌های خشکیده‌ای
که کسی 
بر زمین نچید
که کسی 
به یاد نداشت
که کسی 
دست نوازش بر سرشان نکشید.
چرا قصه‌های بی‌نام
زیر پوستِ شهر جا می‌مانند؟
چرا زندگی
در برابر نور 
سکوت می‌کند؟
کجا می‌روند این اشک‌ها؟
کدام دست مهربان
پیچیده 
در آغوش تنهایی‌شان می‌شود؟
و ما
نام‌ها و چهره‌ها را
آن زمان که دیگر نیازشان نداریم
در گمنامی رها می‌کنیم
مثل خاطره‌ای که 
بی‌صدا محو می‌شود
اما آنها که مردمی هستند
از جنس خودمان
با نفس‌ها و دردهایشان
و شاید یک روز
ما هم چنان شویم.
ولی حالا
در این حس بودن
در این حال سلامتی
چه می‌دانیم 
از آنکه در سکوت مرد؟
چه می‌فهمیم از دردِ گمنامی؟
آدم‌ها
گم شده‌اند
در هیاهوی نداشتنها
در مرگ خاموشِ تنهایی
که هیچ کس
صدایش را نشنید
هیچ دستی به نشانه‌ی مهر
بر سردی روزگارشان نکشید.
و چه تلخ است این حکایت
که در میان صداها
تنهایی فریاد می‌زند
اما هیچ 
گوش شنوایی نیست
و هیچ
دلی پر از مهر.

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

این خبر برای امروز ۲۵ مرداد ۱۴۰۴ است. در اکباتان تهران ،،،
داشتم فیلمنامه ای می نوشتم، تراژیک که اتفاقی ایت خبر را خواندم، فیلمنامه را کنار گذاشتم و به این موضوع پرداختم...

#اکباتان
#مادر #دختر_معلول
#حادثه
#مشاور_تحقیق_و_توسعه 
#فیلمنامه
#درد_شهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۰۴ ، ۱۰:۵۶

"نامت هنوز ایران است..."

(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)

در سینه‌ام آتشی است
نه از خشم
بل از خاکستری که 
از دستان شاهان خیانت‌پیشه
بر پیکر وطن پاشیده شد.
نه من شاعر هستم
و نه این واژه‌ها شعر
این‌ها فریادند
رعدی در طوفانِ حافظه‌ی سرزمینم!

بشنو ای قفقاز!
که روزی 
در آغوش مادری به نام ایران می‌خوابیدی
و امروز از آیینه‌ات
هیچ چهره‌ای 
جز اشکِ تاریخ نمی‌تابد.
ارمنستان
گرجستان
داغستان...
نام‌هایی که هنوز 
در ترانه‌های مادربزرگم
با حزن خوانده می‌شوند.
چرا نخجوان رفت؟
چرا ایروان بی‌خداحافظی رفت؟
کدام «ترکمنچای» ننگین
لب‌های امیر را دوخت؟
و دست‌های وطن را 
از آغوش فرزندانش برید؟
و باز هم 
نوبت رسید به ناصرالدین
شاهِ سفرنامه‌ها
نه سرفرازِ میدان‌ها.
او که هرات را بخشید
با یک امضا
افغانستان را برید
و چشمش به دوربین بود
نه به نقشه!
سیستان را 
با لبخند سپردند
به حکم گلداسمیتِ طلایی‌زبان
که با مرکبِ انگلیسی
بر جان ایران خنجر کشید.
ای بادِ خزر!
بگو از بندر فیروزه
که به شوروی سپرده شد
چنان‌که چوپانی گله را
به گرگِ خواب‌آلوده بسپارد.
و اینک…
آخال!
آخال!
نامی که هنوز 
از آن بوی غربت می‌آید
ترکمنستان
تاجیکستان
ازبکستان...
فرزندان یتیمِ تمدن
که یادشان
چون 
ماهی‌های جدا مانده از خزر
در خوابِ مادرم شنا می‌کنند.
آیا اشکِ خلیج‌فارس خشک شده است؟
نه!
او هنوز 
برای بحرین می‌گرید
برای جزایری که 
پر از طلا بودند
و در برابر طمع
به قیمت هیچ رفتند!
از آرارات تا اروندرود
از دشت ناامید 
تا سواحل پارس
نقشه‌ی ایران
چون پیراهنی 
هزار تکه شده بود
هر تکه با زخمی
هر زخم با قرادادی
و هر قرارداد 
با دستخطِ بی‌غیرتی!
اما ای تاریخ!
بنویس:
که این وطن
در دفاع هشت‌ساله
به پا خاست
با دست‌های خالی
و دل‌هایی آکنده از آتش.
نه
نه یک وجب
نه یک سانتی‌متر
از خاکش را به دشمن نسپرد.
ما هنوز ایرانیم
با ریشه‌هایی 
در سمرقند
و نبضی که 
در کابل می‌تپد.
با اشکی که 
در گرجستان می‌ریزد
و فریادی که 
از بندرعباس
تا عشق‌آباد می‌پیچد.
ما هنوز ایرانیم
اگرچه کوچک‌تر
ولی بیدارتر
اگرچه مجروح
ولی خنجر به دست...
و ای خاک مقدس!
به ما بیاموز
که دیگر امضا نکنیم
جز با خون
جز با شرف
جز با نامِ ایران!
نامت هنوز ایران است
و ما هنوز فرزند تو هستیم
با مشتی از خاکت
در مشت‌های گره‌کرده‌مان
و سوگندی بر زبان:
"دیگر هرگز!"

×روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

#ایران
#شعر_حماسی
#مشاور_تحقیق_و_توسعه 
#قفقاز
#هرات
#تاجیکستان
#گرجستان
#ترکمنستان
#ازبکستان
#داغستان
#نخجوان
#ترکمنچای
#شاهان_ایران
#دکتر_حجت_بقایی
#ادبیات_توسعه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۴ ، ۰۶:۴۵

اربعین و دلتنگی برای حقی که بزرگ شده

(دکتر حجت بقایی)

فرمود:
زندگی زیر بار ذلت
ممنوع
و
من
کاش می‌شد حرف بزنم
بی‌آنکه نگران باشم
بی‌آنکه نگاهم را تفسیر کنند
کاش می‌شد عدل را
نه در تابلوها
که در 
نان خشک سفره‌ها دید
من از صدای عدالت نمی‌ترسم
از سکوت آن می‌ترسم
از واژه‌ای که هرکس
به قدر قدرتش
تعریفش می‌کند
خیلی ها 
از عدالت گفتند
خوردند
و بردند
بعضی ها با عدالت 
رشد کردند.
به گمان من
عدالت
دکمه‌ای نیست 
روی کت سیاست
و نه آیینه‌ای 
در اتاق شیشه‌ای رؤسا
عدالت
باید
در صف نانوایی هم باشد
در چشمان مادری که 
سه جا کار می‌کند
در دفتر مدرسه‌ای که 
بوی گچ و فراموشی می‌دهد.
اربعین که می‌شود
دلم می‌گیرد
و برای حقی که ضایع شده
گاه دلم تنگ می‌شود
خوب
حق من بود
بزرگش کردم
شاید به سفر رفته
و دیگر بر نخواهد گشت
بی‌خیال...
شما به عزاداریتان برسید
حق من بزرگ شده
و خودش
گلیم خودش را از آب می‌کشد
و من
من که شاعر نیستم
فقط زخمی‌ام از ندیدن‌ها
از شنیدن وعده‌هایی
که بوی کاغذهای کهنه می‌دهند
عدالت
اگر هست
اگر هنوز جایی مانده از آن
بگذار بیاید
در کوچه‌ی ما هم قدم بزند
بی‌اسکورت
بی‌لبخند مصنوعی
با نانی در دست
و نگاهی
که بشود باورش کرد.

+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه

من مشاور تحقیق و توسعه ام، با مدیران ارشد محلی، ملی، بین المللی دوستی، همکاری و رفاقت دیرینه دارم، این دلیل بر این نمی شود، که درد مردم را ندانم، و در بین آنها نباشم و از آنها نگویم، برخی مطالب را نمی شود در قالب گزارش گفت، مقاله نوشت، و نمی شود از زبان این و آن گفت، باید خودت طعمش را چشیده باشی، 
و من عاشق امام حسینم(ع) ، عاشق حضرت ابوالفضل(ع) هستم و عاشق مردمم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۴ ، ۱۰:۵۷

نقد شعر «سه جانباز، سه عشق، سه قصه» از دکتر حجت بقایی


اقتصاددان شمال، سرویس ادبیات و هنر// شعر «سه جانباز، سه عشق، سه قصه» نوشته دکتر حجت بقایی، یکی از آثار تأثیرگذار و پر احساس ادبی است که با زبانی ساده و در عین حال پر از رمز و معنا، سرگذشت سه جانباز را به تصویر می‌کشد. دکتر بقایی با تکیه بر تجربه‌های عینی و روایت‌های فراموش‌شده، مخاطب را به دل کوچه‌های تاریک و پیچیده جنگ و پس از جنگ می‌برد؛ جایی که عشق، فداکاری و تنهایی دست در دست هم داده‌اند.
دکتر بقایی در این شعر با تکرار نام جانبازان و تاکید بر روایت هر کدام از آن‌ها، تصویری زنده و ملموس از رنج و ایثار این افراد ارائه می‌دهد. شاعر با انتخاب سه شخصیت متفاوت، یکی موجی، یکی آیت‌اللهی با دکترای سیاست، و دیگری در یک سکوت ماندگار، نشان می‌دهد که جنگ تنها میدان نبرد فیزیکی نیست، بلکه جایی است که روح انسان نیز زخمی می‌شود و اغلب این زخمها پنهان می‌مانند.
یکی از نکات برجسته شعر دکتر بقایی، پرداختن به تنهایی جانبازان و سکوتی است که جامعه درباره آن‌ها به وجود آورده است. شاعر سوالی تلخ مطرح می‌کند: «چه شد که قهرمانان ما بی‌نام رفتند و بی‌نشان ماندند؟» این سوال بازتابی از نگرانی‌های اجتماعی و فرهنگی امروز است که ارزش‌های انسانی و فداکاری‌ها را به فراموشی سپرده است.
زبان شعر دکتر بقایی ساده و روان است اما سرشار از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های عمیق است. استفاده از تصویر «دستانی که بوی جبهه می‌داد» و «صدای مین که هر شب می‌خوابید» به خوبی درد و رنج جانبازان را به مخاطب منتقل می‌کند. این شعر نه تنها روایتگر واقعیت‌های تلخ جنگ است بلکه در عین حال نمایانگر نوعی عشق بی‌دریغ به وطن و انسانیت است.
در نهایت، دکتر بقایی با شعری که هم سوگواری است و هم اعتراض، صدای کسانی می‌شود که صدایشان در هیاهوی روزگار گم شده است. «سه جانباز، سه عشق، سه قصه» اثری است که هر خواننده‌ای را به تفکر وادار می‌کند و یادآور می‌شود که احترام و شناخت از فداکاری‌ها نباید به فراموشی سپرده شود.
+سرویس ادبیات و هنر - ع. جلالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۰۴ ، ۰۵:۲۱

راهکارهای اصلاح اقتصادی ایران از نگاه دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه


اخبار مدیریت// در گفتگویی صمیمانه با دکتر حجت بقایی، مشاور تحقیق و توسعه، به بررسی راهکارهای حیاتی برای اصلاح ساختارهای اقتصادی ایران پرداختیم. دکتر بقایی با تأکید بر ضرورت اراده ملی و همراهی همه اقشار جامعه، اصلاحات پایدار را تنها در سایه همکاری گسترده و شفافیت حکمرانی ممکن دانست.
او در این گفتگو یادآور شد که ایجاد یک اراده ملی قوی و همبستگی اجتماعی، شرط اول موفقیت در هر پروژه اصلاحی است. به گفته دکتر بقایی، مشارکت فعال مردم و نخبگان در فرایند اصلاح اقتصادی، باعث شکل‌گیری پشتوانه‌ای محکم برای تغییرات بنیادین خواهد شد. در همین حال، او با لحنی تأمل‌برانگیز افزود: «امروز دیگر هر کسی که چند کتاب اقتصادی خوانده باشد و کمی با فناوری‌های جدید آشنا باشد، می‌تواند راهکار ارائه دهد، اما سوال این است که مرد عمل کیست؟ اقتصاد ایران به مرد میدان نیاز دارد؛ کسی که جرات تصمیم‌گیری و اجرای اصلاحات واقعی را داشته باشد.»
دکتر بقایی همچنین به موضوع مهم کاهش نفوذ گروه‌های ذی‌نفوذ و منافع خاص اشاره کرد و افزود: «یکی از بزرگ‌ترین موانع اصلاحات اقتصادی، مقاومت در برابر تغییر از سوی کسانی است که منافع‌شان در حفظ وضعیت موجود است. برای موفقیت، باید ساختارهایی ایجاد شود که این نفوذ کاهش یافته و منافع عمومی در اولویت قرار گیرد.»
در ادامه، اهمیت تقویت استقلال مالی کشور و ارتقاء شفافیت در نظام مالیاتی و مبارزه با فساد مورد تأکید قرار گرفت. دکتر بقایی توضیح داد: «برای استفاده بهینه از منابع کشور، باید نظام مالیاتی اصلاح و به گونه‌ای شفاف و کارآمد شود که درآمدها صرف توسعه زیرساخت‌ها و سرمایه‌گذاری‌های مولد گردد.»
موضوع توسعه سرمایه انسانی و فناوری نیز از دیگر محورهای بحث بود. او معتقد است بدون سرمایه‌گذاری در آموزش و پژوهش، اقتصاد ایران نمی‌تواند به رشد پایدار دست یابد: «بهره‌گیری از نوآوری‌های علمی و فناوری، کلید افزایش بهره‌وری و رقابت‌پذیری اقتصاد است.»
دکتر بقایی همچنین بر لزوم حمایت از بخش خصوصی و ایجاد فضای کسب‌وکار رقابتی تأکید کرد و گفت: «کاهش مقررات زائد و تسهیل فعالیت‌های اقتصادی، به بخش خصوصی امکان می‌دهد تا نقش اصلی خود را در رشد اقتصاد ایفا کند.»
نهایتاً، مدیریت هوشمندانه روابط بین‌المللی به گونه‌ای که استقلال کشور حفظ شده و نفوذ بیگانگان کاهش یابد، از دیدگاه دکتر بقایی بسیار حیاتی است. او گفت: «همکاری‌های بین‌المللی باید در جهت تقویت توسعه داخلی و بهره‌مندی از فرصت‌های جهانی هدایت شود.»
دکتر بقایی معتقد است که تنها با اجرای همزمان این راهکارها و همگرایی سیاست‌ها، می‌توان اقتصاد ایران را از چرخه بحران‌های ساختاری رها کرد و مسیر توسعه پایدار را هموار نمود. به گفته وی، تجربه تاریخی نشان داده است که بدون چنین اراده و هماهنگی، اصلاحات محکوم به شکست است.

+گروه تحلیلی، آموزشی اخبار مدیریت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۴۳

نمایشنامه: اهل زمین از امام حسین می‌گوید...

(دکتر حجت بقایی)

(صحنه تاریک؛ صدای آرام قدم‌ها، نور کم‌جان روی چهره‌ی گوینده، او آرام به جلو می‌آید، می‌ایستد. مکث، نفس عمیق.)

گوینده:
امام حسین اگر مرا ببیند...
چه می‌گوید؟
شاید بغض کند...
شاید سکوت...
شاید
دلش برای کارگرانی بسوزد
که حقوق‌شان
مثل قول‌های داده‌شده،
بر باد رفته است.
من
مدیر بودم
نه از آن‌ها که میز را تاج می‌دانند.
من ماندم
چون ۱۷۰۰ نفر
با چشم‌هایی پر از امید
به من تکیه داده بودند.
اولش
ماندم به‌خاطر آن‌ها
نه برای صندلی
نه برای حقوق اضافه
نه حتی برای اسم و امضا.
ماندم چون حق
حقِ آن‌ها بود
و من نمی‌توانستم
پشت کنم.
اما...
وقتی دیدم قرار است آلوده شوم
به بازی‌های بی‌سر و ته
به زد و بند
به امضاهایی که 
بوی خیانت می‌دهند
رفتم.
نه استعفا دادم
نه جار زدم.
فقط چند روز نرفتم...
و دیدم
یکی دیگر آمده است
جای من.
بی‌سروصدا
بی‌هیچ توضیحی...
چند روز
فقط بغض خوردم
به خدا قسم
نه برای میز
که برای حقِ همکارانم.
اما همان‌ها...
که پشت‌شان ایستاده بودم
چنان زیر پایم را خالی کردند
که هنوز هم
دلم نمی‌کشد
از حالشان بپرسم...
اما...
من هنوز انسانم.
اگر روزی دوباره
فرصت خدمت باشد
باز هم
اولین کارم
دفاع از حقوق آن‌هایی‌ست
که به من تکیه دارند...

(مکث؛ گام برمی‌دارد، اندکی جلوتر می‌آید.)

شما اما...
که به هر دری می‌زنید
برای مدیر شدن...
نه به‌خاطر کار
بلکه به‌خاطر رانت
به‌خاطر جایگاه
به‌خاطر رابطه
به‌خاطر کیف و قدرت...
خدا را چه دیدی؟
شاید شما هم بروید کربلا
با چشم‌های خیس
با لب‌هایی پوزش‌خواه
اما...
آیا جرئت دارید
رو به ما بایستید؟
رو به مردمی مثل من
که از جنس همین زمین‌اند؟
شما
آن‌قدر 
خود را مقدس می‌دانید
که حتی
از شنیدن نقد
بغض می‌کنید...
اما ما...
حقوق‌مان ضایع شده
دل‌مان زخمی‌ست
و هنوز
امیدمان
به امام حسین است...

(صدایش آرام‌تر می‌شود. لحنی دردآلود.)

امام حسین...
فقط مال شما نیست.
او مال همه‌ی ماست.
مال زمین است
مال کارگر
مال پدرِ شرمنده
مال مادری که 
نان را قسطی می‌خرد
مال دختری که 
برای آرزوهایش
شب‌ها گریه می‌کند.
ما
صدایش هستیم...
نه سکوتش.
ما
از دل مردم عادی می‌گوییم
مردمی که می‌روند کربلا
نه برای پوزش
برای شنیده شدن.
برای اینکه امامی هم
صدایشان را بشنود
وقتی که این زمین
پر از گوش‌های ناشنوا شده...

(سکوت. صدای نفس‌ها. چشم در چشم مخاطب.)

من از مریخ نیامده‌ام
از همین خاکم
از همین کوچه‌ها
از همین شهر که
همه چیزش عادی‌ست
جز درد مردمش...
و من
اهل زمین‌ام...
و امامم را
نه بر طاق قصرها
که در قلب تپنده‌ی خیابان‌ها جست‌وجو می‌کنم...

(مکث. نور آرام آرام خاموش می‌شود.)

+کارگاه نمایشنامه نویسی محرم ۱۴۰۴


+روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
#نمایشنامه
#فیلمنامه_نویس
#جا_مانده_از_کاروان_عشق
#مشاور_تحقیق_و_توسعه 
#دکتر_بقایی 
#شاعر
#دکتر_حجت_بقایی
#نویسنده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۰۰

آبگوشت پزان عاشورا در مسجد کاسه‌فروشان؛ ظرفیت گمشده‌ای برای ثبت در کتاب رکوردها و توسعه گردشگری مذهبی و غذایی

واحد خبر کارگروه صلح و سازش، سرویس اقتصاد و توسعه- گروه صنایع غذایی// مراسم آبگوشت پزان عاشورا در مسجد کاسه فروشان رشت، یکی از آن ظرفیت‌های ناب فرهنگی و اجتماعی بود که می‌توانست به یکی از قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین آیین‌های مردمی تبدیل شود؛ مراسمی که نه تنها رنگ و بویی از سنت و آیین داشت، بلکه می‌توانست به عنوان یک رکورد ملی در کتاب‌های رسمی ثبت گردد. دکتر حجت بقایی، مشاور تحقیق و توسعه و گزارشگر صنایع غذایی، در بررسی این موضوع بر اهمیت چنین فعالیت‌هایی تاکید می‌کند.
از نگاه دکتر بقایی، آیین‌هایی همچون آبگوشت پزان عاشورا، فراتر از یک رسم ساده محلی هستند؛ این رویدادها بخشی از هویت فرهنگی و نمادی از همبستگی اجتماعی‌اند که می‌توانند ظرفیت‌های عظیمی برای جذب گردشگران داشته باشند.
او معتقد است که توجه به این مراسم‌ها و تقویت آن‌ها می‌تواند گردشگری مذهبی و گردشگری غذایی را همزمان توسعه دهد. در واقع، تلفیق این دو حوزه در مناسبت‌هایی مثل محرم، فرصتی بی‌نظیر برای رونق اقتصادی و فرهنگی شهرها فراهم می‌آورد.
دکتر بقایی تصریح می‌کند که برای بهره‌برداری از این ظرفیت‌ها، لازم است اقدامات منسجم و هدفمند صورت گیرد؛ ساماندهی، تبلیغات گسترده، و ایجاد زیرساخت‌های لازم، نقش کلیدی در تبدیل چنین مراسم‌هایی به جاذبه‌های گردشگری دارند.
او یادآور می‌شود که این گونه آیین‌ها نه تنها خاطره‌ای از گذشته را زنده نگه می‌دارند، بلکه به ترویج فرهنگ بومی، توسعه کسب‌وکارهای محلی و تقویت احساس تعلق اجتماعی نیز کمک می‌کنند.
با توجه به افزایش تعداد گردشگرانی که در ایام مذهبی به شهرهایی چون رشت سفر می‌کنند، تاکید بر برنامه‌ریزی‌های دقیق و حمایت‌های مستمر از مراسم‌های سنتی می‌تواند در جهت ایجاد تجربه‌ای بی‌نظیر برای بازدیدکنندگان موثر باشد.
این امر نه تنها به توسعه پایدار گردشگری کمک می‌کند بلکه می‌تواند زمینه‌ساز ثبت این مراسم‌ها در سطح ملی و حتی بین‌المللی شود.
در نهایت، دکتر بقایی با نگرانی از فراموشی یا کمرنگ شدن این مراسم‌ها، بر ضرورت ارج نهادن به ارزش‌های فرهنگی و حفظ این گنجینه‌های ناب تاکید می‌کند. به باور او، تنها با همکاری همه‌جانبه دستگاه‌های فرهنگی، مذهبی، گردشگری و مردم محلی است که می‌توان این ظرفیت‌ها را به شکوفایی رساند و جلوه‌ای ماندگار از فرهنگ و سنت ایرانی ارائه داد.
+سرویس اقتصاد و توسعه


#محرم
#آبگوشت_پزان
#کاسه_فروشان
#صنایع_غذایی
#رشت
#گیلان
#گردشگری_مذهبی
#گردشگری_غذایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۰۸

نذری اربعین؛ فرصتی طلایی اقتصادی برای صنایع غذایی و نقش پررنگ رقبای منطقه‌ای

سرویس اقتصادو توسعه// دکتر حجت بقایی، مشاور تحقیق و توسعه و گزارشگر شبکه صنایع غذایی، در گفتگو با خبرنگار ما به بررسی ابعاد اقتصادی نذری اربعین پرداخت و بر فرصت‌های مغفول و چالش‌های پیش‌روی صنایع غذایی کشور تأکید کرد.
ایشان با اشاره به اینکه بیش از ۲۰ میلیون زائر در اربعین هر سال به سمت کربلا حرکت می‌کنند، گفت این رویداد بزرگ‌ترین تجمع مذهبی جهان است که حجم بسیار بالایی از تقاضا را برای مواد اولیه، محصولات فرآوری شده و تجهیزات بسته‌بندی ایجاد می‌کند. نذری‌های غذایی که به طور میانگین بیش از ۱۰ میلیون وعده غذا در طول این ایام توزیع می‌شود، به تنهایی معادل چند هزار تن مواد غذایی نیاز دارد که این حجم گسترده، بازار بزرگی برای صنایع غذایی فراهم می‌کند.
دکتر بقایی تأکید کرد که ایران با بیش از ۴ میلیون زائر در این مراسم، پتانسیل بالایی برای تأمین مواد غذایی مورد نیاز دارد، اما سهم ایران در بازار مواد غذایی اربعین کمتر از ۲۰ درصد است. وی افزود که عمده مواد غذایی مورد استفاده در مسیر پیاده‌روی اربعین و شهرهای زیارتی از کشورهای ترکیه، عربستان سعودی و حتی برخی کشورهای شرق آسیا وارد می‌شود.
این مشاور تحقیق و توسعه صنایع غذایی با اشاره به سهم حدود ۴۰ درصدی ترکیه در تأمین محصولات بسته‌بندی‌شده و کنسروی نذری برای بازار عراق، اظهار داشت: «ترکیه با صادرات بیش از ۵۰ هزار تن مواد غذایی به عراق در ایام اربعین، جایگاه قابل توجهی در این بازار دارد. محصولات شیرینی‌پزی، نوشیدنی‌های سرد و گرم و مواد اولیه نذری از جمله کالاهای پرفروش این کشور هستند.»
وی همچنین درباره عربستان سعودی گفت: «این کشور با تمرکز بر تجهیزات و مواد اولیه نذری، به ویژه در حوزه نوشیدنی‌های بسته‌بندی شده و مواد غذایی آماده، توانسته است حدود ۲۵ درصد بازار اربعین را به دست آورد و نقش پررنگی در این عرصه ایفا کند.»
دکتر بقایی به مشکلات صادراتی ایران اشاره کرد و گفت: «محدودیت‌های ارزی، مسائل گمرکی و نبود زیرساخت‌های حمل‌ونقل سریع و مطمئن، مانع بزرگی برای افزایش صادرات مواد غذایی به عراق است. اگر این مشکلات حل شود و با توسعه کیفیت و بسته‌بندی استاندارد، محصولات ایرانی بهتر معرفی شوند، می‌توانیم سهم قابل توجهی از بازار اربعین را به دست آوریم.»
وی در پایان پیشنهاد داد که با بهبود قوانین صادرات، توسعه مسیرهای حمل‌ونقل و تبلیغات هدفمند، ایران می‌تواند بازار نذری اربعین را به یکی از قطب‌های اقتصادی خود تبدیل کند و نه تنها در عرصه معنوی بلکه در حوزه اقتصادی نیز موفق باشد.
+سرویس اقتصادو توسعه_ گروه صنایع غذایی


#نذری
#صنایع_غذایی
#ایران
#اربعین
#مشاور_تحقیق_و_توسعه 
#دکتر_حجت_بقایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۴ ، ۱۴:۰۹

واحد خبر کارگروه صلح و سازش// به مناسبت فرا رسیدن ایام اربعین حسینی به عشق دلتنگان بین الحرمین، گروه هنری شهدای صیقلان نمایشنامه دلتنگ اربعین را منتشر کرد:

تهیه کننده: دکتر علی حسین پور
نویسنده: دکتر حجت بقایی
کارگردان: سلمان مهدوی(ساری)- امید رقابتی(کرج)- سجادبقایی(تهران)- خلیل پیرپور(اراک)
اجرا: حجت بقایی

(نور موضعی روی بازیگر. آرام قدم برمی‌دارد، به افق خیالی چشم دوخته. صدایش پر از حسرت و اشتیاق است.)

اربعین نزدیک است...
و این دل...
این دلِ آشفته‌ام،
مثل آتشفشانی خاموش‌ناشدنی،
در دلش آتش کربلا زبانه می‌کشد.
سوخته‌ام...
نه از داغ روزگار،
که از شور حسینی،
که از ندای "هل من ناصر"ی که هنوز در گوش زمان می‌پیچد.
کربلا...
ای نگین جان من...
تو کجایی؟
صدایت را...
از دورترین نقطه‌ی زمین هم که باشد،
شنیده‌ام...
رفتم تا آسمان را بشکافم،
تا به تو برسم!
راهی‌ست پیشِ رو،
راهی پر از خاک و عطرِ عشق...
راهی که با هر گامش،
دل را باید کف پا گذاشت.
این پیاده‌روی...
مسیر عاشقان است.
هر پرچمی که در باد می‌رقصد،
گواه است بر بی‌قراری ما.
من،
با اشک‌هایی که نذر جان تو کرده‌ام،
می‌آیم...
تا خاکت را ببوسم،
تا به پرچم‌های آسمانی‌ات پناه ببرم.
دلم آواره‌ی کوچه‌های کربلاست...
کوچه‌هایی که در آن،
هر دیوارش فریاد "یا حسین" دارد،
و هر سنگش،
راز خون و وفا را در سینه نگه داشته.
پای بر خاک سرخت می‌گذارم...
و هر گام،
زخمی از دلم را التیام می‌بخشد.
ابرها گریستند به شوق نگاهت،
بادها،
نوای حرم‌ات را در گوش زمین خواندند...
و کبوتران،
در سکوتِ مطلق،
بال زدند تا ما را با خود ببرند...
به سوی تو.
ای عشق بی‌کران،
ای روح دردی کشیده،
ما هم،
در قطره قطره‌ی خونت جان داده‌ایم...
هر کوچه‌ات
بوی حضور می‌دهد...
بوی حسین...
بوی فاطمه...

(مکث. دستی بر سینه، سر پایین.)

گم شده‌ام در این هیاهو...
بین سنج و دمام،
بین صدای سینه‌زن‌هایی که هر ضربه‌شان،
ضربان قلب من است.
این دلِ تشنه،
این عاشقِ بی‌قرار،
تا دمِ آخر،
ذکرش حسین است.
از تو آموختم، کربلا...
ایثار را...
عشق را...
پایداری را...
این راه،
راه زینب است...
راه خون خدا...
و من...
در میان جمعیتی که مرا نمی‌شناسد،
با دلی خسته،
آمده‌ام تا تو مرا بشناسی.
زیر سایه‌ی پرچم‌ات،
آرام گرفته‌ام...
در دلِ تاریکی،
می‌خواهم نوری شوم...
ذره‌ای در آسمان تو.
اربعین نزدیک است...
دل من آماده‌ست...
آماده برای رفتن...
پیاده،
عاشق،
بی‌قرار...
از میان آتش و خاک و باران اشک،
من می‌آیم...
کربلا!
ای معجزه‌ی عشق جاودان...
با تو پیمان بسته‌ام...
زنده باشم تا جان...
ای راه روشن،
ای خورشیدِ کبود...
من را ببر...
ببر به حرم...
در آغوشت،
جاودانه شوم...

(نور آهسته خاموش می‌شود. بازیگر با چشمانی اشک‌بار، سر فرو می‌اندازد.)
+التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۴۱