روایت ظلمهایی که هیچ وقت گفته نمیشوند و امید به فردا؛ گفتگویی با دکتر حجت بقایی
واحد خبر کارگروه صلح و سازش، سرویس توسعه فردی// این گزارش در سال ۱۳۹۶ تولید شد، زمانی که آقای بقایی به دنبال احقاق حقوق قانونی خود بود و بعد حدود یه سال دوندگی آخر بی خیال شد و عدالت را رویایی خیالی دید...
به گزارش خبرنگار ما، در گوشهای از یک دفتر کوچک در تهران، وقتی با حجت بقایی، مشاور تحقیق و توسعه، درباره تجربهها و مشاهداتشان از ظلمهایی که در طول سالها دیدهاند، حرف میزدم، حس عجیبی داشتم. نه از سر شکوه و ناله، بلکه از سر دلتنگی برای حقایقی که خاموش ماندهاند. گویی این ظلمها، نه فقط زخمی بر تن ایشان، بلکه خراشی عمیق بر پیکره جامعه و هنر ما هستند که هیچگاه به طور کامل دیده نشدند.
«حجت بقایی، من در مسیر کار و زندگیام چیزهایی دیدهام که هم دردناکند و هم چندشآور، اما هیچوقت نخواستم زیاد دربارهشان حرف بزنم. شاید چون میدانستم اگر هم بگویم، هیچ عکسالعملی نخواهد بود. حتی در مقالات و گزارشهایم اشارههایی کردهام، ولی صداها خاموش ماند.»
بقایی سکوت کرد و نگاهش را در چشمانم دوخت؛ انگار خودش هم از این سکوت سنگین خسته بود.
«این ظلمها فقط مال من نیست، اینها زخمهای عمیقی هستند که در حق خیلیها خورده شده. تو میدانی، من سالهاست به این مساله فکر میکنم. به افرادی مثل محمدعلی فردین، که عمر و هنرشان را وقف این کشور کردند. کسی که دفتر کاریم در تهران، نزدیک محل رفت و آمد او بود. چقدر تلخ است که کسانی که روزگاری او حمایتشان کرد، بزرگشان کرد، به آنها موقعیت خودنمایی داد، بعد از انقلاب به شدت علیه کار کردن او بودند و عملاً جلویش را گرفتند.»
بقایی سرش را به نشانه تأیید تکان داد. «این تناقضها برای من هم بارها سؤالبرانگیز بوده. اینکه هنرمندی که یک عمر به توسعه فرهنگ و هنر کمک کرده، پس از تغییرات اجتماعی و سیاسی، دیگر حتی اجازه فعالیت ندارد.»
از ظلمهای دیگر هم بگویم. درباره شهید سید مرتضی آوینی، که من وقتی نوجوان بودم فقط چند بار او را از دور دیدم. روزهایی که نمیدانستم او چه کسی است، اما بعدها فهمیدم که در محاصرهای از محدودیتها قرار داشت. برای ورود به سازمان باید آفیش می شد، حتی دفتر کارش، یک کانکس ساده نزدیک مسجد بلال بود، حکایت از مقاومت و تلاش در برابر موانع داشت.
آقای بقایی به نکته ای جالب اشاره می کند: «من سالهای ۷۸ تا ۸۰ در همان نقطه ای که شهسد آوینی کانکس داشت، در دفتر تولید مستند همکاری داشتم. با دوستانم در تولید مستندهای اجتماعی همکاری میکردیم. هر بار که یاد آن روزهای پر جنب و جوش خودم میافتم، تلخی ظلمهایی که می بینم، دوباره زنده میشود. اما این ظلم انگار برای خیلیها جزوی از زندگیشان شده. وقتی بعضیها میگویند ظلمها را مشاهده میکنند، انگار خودشان هم به نوعی در چرخه ظلم گیر کردهاند.»
بقایی با نگاهی عمیق گفت: «شاید بخش بزرگی از مشکل ما همین است. پذیرش ظلم به عنوان یک واقعیت غیرقابل تغییر. اما من معتقدم ما نباید اینگونه باشیم. ظلم هر چقدر هم که عمیق و گسترده باشد، پایانپذیر است. مهم این است که ما راه خودمان را ادامه دهیم.»
گفتم: «راهی که در آن صداقت، مقاومت و امید جای دارد.»
بقایی لبخند زد و ادامه داد: «هرکسی که در این مسیر قدم میگذارد، باید بداند که در برابر بادهای تند و سنگین ایستاده است، اما این ایستادگی خودش پایههای یک آینده بهتر است. ما نباید بگذاریم ظلم، ما را شکست دهد. بلکه باید آن را چراغ راهی برای تغییر بدانیم.»
در پایان آن گفتگو، حس کردم که تلخیها نه تنها ما را خرد نکردهاند، بلکه ما را قویتر کردهاند. درست است که ظلمها را دیدهایم، اما امروز زمان آن است که دیگر دست روی دست نگذاریم. وقت آن است که با تمام توان و اراده، برای عدالت، حقیقت و هنر ایستادگی کنیم.
شاید ظلم بخشی از تاریخ باشد، اما ما بخش بزرگی از آیندهایم که میتوانیم بسازیم. هر قدم کوچک، هر صدای ناگفتهای که بیان شود، هر مستندی که ساخته شود، هر انسانی که عدالت را طلب کند، شعلهای است که ظلم را تاریکتر میکند.
پس بیایید دست در دست هم، راه خودمان را ادامه دهیم، با انرژی، با امید، با باور به اینکه تغییر ممکن است و آغاز آن از خود ماست.
+سرویس توسعه فردی
×روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#توسعه_فردی
#ظلم
#مقاله
#مصاحبه
#دکتر_حجت_بقایی