سرباز وطن
او ایستاد
وقتی
همه سکوت کردند
وقتی
صدای تیر و گلوله
چون باران خشم
بر زمین میبارید
او
تنها بود
در برابر امواج سیاه
در برابر چشمان خیره و بیحس
در برابر
سردی سرزمینهای یخزده
اما
دلش گرم بود
گرم
از آتش عشق به خاک
به ناموس
به مردم
به فردای روشن
شهید حسینعلی صدآفرین
نامش پیچید در باد
نه چون قصههای ساخته شده
نه چون افسانههای بیریشه
بلکه
چون حقیقتی خام و خونین
که هر قطرهاش معنایی داشت
و ما
در میان هیاهوی زمانه
گم شدهایم
دلهایمان
خسته از رنگهای دروغین
چشمهایمان
پر از تصویرهای بیجان
حافظ میگفت
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
اما ما
دلهایمان را فروختیم
به سایههای رنگارنگ
غافل
از شعلهای که در خاکستر میخوابد
کجاست آن قهرمان؟
کجاست
آن که بر فراز سرزمینش ایستاد؟
آیا هنوز میشود
پابرهنه
در دل حقیقت گام برداشت؟
یا اسطورههای ما
شدند نقشهایی که باد میبرد؟
و ما ماندهایم
با خاطراتی که
در مه فراموشی گم میشوند
سرباز وطن
ای شمع روشن
ای راهبر خاموش
تو که یک تنه
در برابر طوفان ایستادی
یاد تو
نشانه است
که هنوز میشود
در دل خاک
طلوعی نو ساخت
#سرباز_وطن
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#دکتر_حجت_بقایی
#شعر
#توسعه
+روزنوشتهای نشاور تحقیق و توسعه