شعر و دیکلمه : در آغوش خدا ، غزه چقدر زیباست
غروب است یا طلوع
دیگر نمی دانم
آخر می دانی؟
زمان را در این بی زمانگی گم کرده ام
وقتی کسی ما را نمی بیند
گم شدن ما خیلی مسخره است
و یک انفجار دیگر در شهر من!
و شاید شکایتی در غزه وجود نداشته باشد،
و به همین دلیل کسی نمی داند
در شهر من غزه چه خبر است
دل به دریا می زنم
و برای یک انسان مطالبی می نویسم
همه چیز اما برایم مانند خواب به نظر می رسد
ولی خوابی پر از هیاهوی مردم
مردمی که به دنبال کمی آرامشند
کمی آزادی
کمی توجه از سوی انسانها
و من چه بگویم
بر تو که می خوانی این متن را
شاید آنقدر کار داری که فرصت خواندن نداری
و شاید هم کی خواهی به خانه بروی و استراحت کنی
هوا بدجور گرگ و میش است
مه آلود است
نمی دانم شاید آسمان با دود آلوده است
و یا شاید چشمانم آلوده شده اند
و دیگر برای من دنیا
یعنی تاریکی قلبهای یخ زده
راستش نمی دانم
چه بنویسم و ازکجا بگویم
آنقدر زخمها زیاد شده که
بی خیال ،
تو هم برو به کارت برس
هیچ غم و اندوهی به خاطر ما در دلت نباشد،
ما تنها نیستیم
یک نفر هست
که همیشه هوای ما را دارد
مادرم می گفت
پرواز که کنی به او می رسی
وای خدای من
از آسمان غزه عبور کردم
شهر من با آن ساحلش در مدیترانه
در آغوش خدا
غزه چقدر زیباست
حجت بقایی
( از مجموعه زنان قدس )