شعر: بیست سال، بدون توقف
شعر: بیست سال، بدون توقف
(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)
بیست سال است
در سکوتِ روزها
میدوم
میمانم
میسازم
با صدای خستهی کسانی که
مرا نمیفهمند
حق را نمی بینند
کاری برای همدیگر نمی کنند
و حرفهایشان
مثل باد میوزد
اما من هنوز اینجا هستم
ایستاده
پر انرژی
مثل ریشهای که
در دل خاک نفوذ کرده
و هیچ طوفانی نمیتواند
از زمین جدایش کند.
آنها که دیر آمدند
استخدام شدند و
رفتند
و من مانده ام
با همهی تجربهها
با همهی
شبهایی که بیخواب گذشت
با همهی روزهایی که
حتی نامه های منابع انسانی را
هم ندیدند
انگار من
نامرئی بودم
اما میدانستم چه میخواهم.
من خبرنگار بودم
صدای حقیقت
چراغ روشن در تاریکی
مورد تحسین در معاونت خبر
و بارها مستندساز برتر ملی
اما آنچه اکنون دارم
فراتر از مقامهاست
آنچه مانده
ایمان به مسیرم است.
دیگران را
دیدهام که راه آسانتر را انتخاب کردند
من راه دشوار را
انتخاب نکردم
نمی دانم جطور در اینجا هستم
اما به هر صورت
در مسیر خودم من ماندم
چون میدانستم
که ماندن و پایبندی
در نهایت
بهترین جایزه است.
شاید آنها مرا نشناختهاند
شاید من
دیگر همان فردِ دیروز نبودم
اما من خودم را شناختم
و این کافی است.
من اینجا هستم
در جایی که میخواهم باشم
با صداقت
با تلاش
با عشق به کارم
با تمام توانم.
و هر روز
آسمان مال من است
زمین مال من است
هوا مال من است
و خدا همراه من است
پس دیگر چه میخواهم؟
برو بریم
زندگی در جریان است
و من آمادهام
برای هر آنچه پیش روست.
×روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#دکتر_حجت_بقایی
#بیست_سال_بدون_توقف
#انگیزشی