تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

تلاش برای صلح

گروه بین المللی صلح و حقوق بشر

به زودی

بایگانی

حجت بقایی

مشاور توسعه کارگروه صلح و سازش و

دبیراجرایی : کارگروه صلح و سازش در شمال کشور

این کارگروه متشکل از 17 موسسه محلی ، ملی و بین المللی در حوزه های حقوق و قضاوت ،

صلح و حقوق بشر و داوری است.

جهت مشاوره و همکاری در خدمتم

استانهای گیلان - مازندران - گلستان - البرز - تهران - قزوین - اردبیل - اصفهان - خوزستان - سمنان - خراسان - کهگلویه و بویراحمد - چهارمحال بختیاری و . . . به طور مستقیم و در سایر استانها به صورت مشاوره ای و بعد از هماهنگی به صورت حضوری در خدمتیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۲۷

دکلمه حماسی: پادگان خاموش
(حجت بقایی)

در تاریکیِ شهریورِ بی‌رحم
در سپیده‌دمِ خاموش
در محله انبارِ نفت
جایی که یک روز 
پادگانی بود برای 
سربازان وطن
آتش به جان سربازان افتاد...
نه آسمان، نه زمین، هیچ‌کس ندید
هیچ صدایی نشنید
تنها درها قفل شدند
و خون‌ها جاری گشت...
ای خاک! ای تاریخ!
چگونه چشمانت را بستی؟
چگونه از کنار این فاجعه گذشتی؟
سربازانی که نام نداشتند
شانه‌هایی که بر آن‌ها تکیه نکرد
مادرانی که حتی گریه‌شان خاموش شد...
اما ما، ما ایستاده‌ایم!
با کلمات آتشین
با یادِ ناپیداها
با خشمِ خاموشِ درون...
این سرزمین
سرزمینی است که در آن
چهار هزار قلب
در یک روز بی‌صدا ایستاد...
اما این پایان نیست!
ما بازخواهیم گفت
ما بازخواهیم خواند
تا هر گمنامی نامی شود
تا هر خاموشی فریادی...
پادگان خاموش
آرامگاه بی‌نامان نیست
بلکه شعله‌ایست که هرگز خاموش نمی‌شود!

----
حجت بقایی، خرداد ۱۳۸۵ انبار دوربین ، درست در مکانی که روزی آسایشگاه سربازان بود ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۳ ، ۲۳:۵۲

غزلی برای پادگان خاموش
(حجت بقایی)

(در رثای ۴۰۰۰ شهید بی‌نامِ پادگان انبار نفت رشت)

نه فریادی، نه فکری از فرار افتاد در دل‌ها
در آن آتش، نه ترسی، غصه ای، افتاد در دل‌ها
نه دستی ماند تا در را بکوبد وقت خاموشی
نه حتی آهِ سربازی که جا ماند در دل‌ها
کسی نامی نپرسید و کسی از درد چیزی گفت؟
فقط خاکستر بی‌خانگی، افتاد در دل‌ها
هواپیما گذر کرد و زمین شد دوزخی خاموش
فقط تصویری از پرواز، جا افتاد در دل‌ها
کجا بودند آن ساعت که تابوتی شد آسایش؟
فقط بویی ز خاک آشنا افتاد در دل‌ها
به سبزه‌میدانی که خونین بود و بی‌لبخند
فغانِ پیرمردی آشنا افتاد در دل‌ها
تو را در هیچ دفتر، هیچ شعری جا ندادند،‌ آی...
ولی زخمی از آن بی‌ماجرا افتاد در دل‌ها

----
حجت بقایی، پاییز ۱۳۸۶ روی زمینی که روزی قدمگاه سربازان وطن بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۱ ، ۰۹:۵۴

با کسر حقوقی تو بدان کس نتوان کشت

در نزد خداوند بدی نیست فرامشت

این کسر حقوقا نه از بهر مدیر است

از بهر کسانی است، که ندارد به توان، مشت

اما تو بدان کسر حقوقی بنمایی

اینان همه گویند به هم با سر انگشت

گویند که عیسی(ع) بدید کارگر صحنه

گفتش که کدام غصه تو را چون تبری کشت

گفت : کارگر صحنه منم، نیست شکایت

نه یار بدارم، نه به دست قدرت یک مشت

گفتا که ، که را کشتی تا کشته شدی زار

تا باز که او را بکشد آن که تو را کشت

گفتش که دلم کشتم و حق زن و فرزند

من خوار از آنم که توانم نیست یک مشت

 

حجت بقایی

05/09/1390

تقدیم به کارگران سرزمینم

--------------------------------------------------------

بین سالهای 1384 - 1390 چند تن از دوستان و همکارانم در حوادث مختلف سر صحنه های فیلم و مستند فوت کردند

و هیچ عکس العملی از سوی مدیران دیده نشد. باور ندارید این کیس و کیبورد و این سرچ گوگل . . .

و بعدش هم شرایط کاری خودم هم بعد از انتقال فوق العاده سخت بود.

در این شرایط مجموعه کارگر انتقالی را نوشتم که در برخی رسانه ها به مرور منتشر می کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۰ ، ۲۰:۱۵