تناقضات در نگاه عمومی به ریاستجمهوری در ایران؛ از امید تا انکار
تناقضات در نگاه عمومی به ریاستجمهوری در ایران؛ از امید تا انکار
(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه)
در سه دههی اخیر، مردم ایران بارها پای صندوق رأی رفتند با این امید که «تغییر» را از مسیر انتخابات و انتخاب رییسجمهور تجربه کنند. با هر انتخابات، نسلی امیدوار شد، وعدهای مطرح شد، و دولتی آمد و رفت. اما آنچه برجای مانده، نه رضایت عمومیست و نه احساس پیشرفت، بلکه مجموعهای از سرخوردگی، تناقض، و انکار کارایی ساختار اجرایی کشور است.
از احمدینژاد تا رئیسی؛ چرخهی تکراری اتهام و برائت
هر دورهی ریاستجمهوری با حجم بالایی از شعار و تبلیغات آغاز شده، اما پایان همه تقریباً یکسان بوده: نارضایتی عمومی.
دولت احمدینژاد با شعار عدالت و آوردن پول نفت بر سر سفرهها آمد. سالهای پایانی دولت او همراه شد با تحریمهای شدید، تورم افسارگسیخته، و فسادهای گسترده. نتیجه؟ نفرینی عمومی: «خدا لعنتش کنه زندگیمون رو نابود کرد!»
دولت روحانی با وعدهی تعامل با جهان و حل بحران اقتصادی آمد. برجام امضا شد اما بعد از خروج آمریکا، فشار اقتصادی برگشت. در واکنش، مردم گفتند: «رییسجمهور هیچکارهست، همهکاره رهبریه!»
دولت رئیسی نیز با وعدهی عدالت، اصلاح اقتصادی و مبارزه با فساد آمد. نتیجه؟ نارضایتی بیشتر و افزایش فشار معیشتی، که مردم آن را چنین بیان میکنند: «خدا ازش نگذره داریم نابود میشیم!»
و حالا با آمدن پزشکیان، قبل از شروع کارش هم بسیاری میگویند: «مگه رییسجمهور کارهایه؟ همه چی دست رهبریه!»
تحلیل این روند: چرا مردم بین خشم و انکار در نوساناند؟
الف/بیاعتمادی عمیق به ساختارها:
وقتی ساختارهای حکمرانی شفاف و پاسخگو نیستند، مردم نمیدانند مسئول واقعی کیست. پس وقتی وضع بد میشود، یا کسی را نفرین میکنند، یا نقش او را انکار.
ب/انتظار بالا از ریاستجمهور:
جامعه در ذهنش رییسجمهور را فردی میبیند که باید همه مشکلات را حل کند، در حالیکه قدرت او در چارچوب جمهوری اسلامی محدود و وابسته به نهادهای دیگر است.
پ/عدم وجود مسئولیتپذیری در حاکمیت:
هر دولتی، وقتی با ناکامی مواجه میشود، تقصیر را گردن دولت قبلی یا نهادهای دیگر میاندازد. این یعنی: هیچکس پاسخگو نیست.
نتیجه: مردم ناامید از تغییر از بالا، و مأیوس از مشارکت سیاسی
آنچه اکنون در ذهن بسیاری شکل گرفته، این باور است که رأی دادن تأثیری ندارد و قدرت واقعی در دست نهادهایی خارج از انتخاب مردم است. وقتی مردم چنین حسی پیدا کنند، حتی اگر اصلاحطلبترین یا کارآمدترین چهرهها هم بیایند، دیگر گوش شنوایی برای حرفهایشان باقی نمانده.
پایانبندی: راه حل چیست؟
اگر قرار است امیدی دوباره در دل مردم زنده شود، چند پیششرط اساسی وجود دارد:
اول/شفافسازی درباره اختیارات واقعی مسئولان
دوم/پاسخگو بودن نهادهای غیرانتخابی
سوم/بازتعریف نقش مردم در حاکمیت
و مهمتر از همه، پایان دادن به سیاست فرافکنی و مقصر جلوهدادن دیگران.
در غیر این صورت، هر دولتی که بیاید، همان جملات تکراری تکرار میشوند... فقط اسمها عوض میشوند.