جوان دکتر بیکار چه کند؟ از پایاننامه تا میدان توسعه
جوان دکتر بیکار چه کند؟ از پایاننامه تا میدان توسعه
سالها درس خواندی. با هزار زحمت، دکترا گرفتی. حالا مدرکت را داری، اما شغل چی می شه؟ آیندهات چطور؟ اگر تو هم یکی از اون هزاران جوانی هستی که با دکترای تخصصی، توی خونه نشسته، یا جایی کار می کنی که اذیت می شی، یا دنبال کارهای موقت میچرخی، این گفتگو رو به خاطر تو گرفته و منتشر می کنیم.
راستش امروز جوانی و اهلا من العسل بود و من دنبال سوژه ای بودم که مصاحبه کنم ، با دکتر بقایی مشورت کردم و حاصل اون یک گفتگوی مفصل شد راجع به جوانان دکتری که نمی دانند با دکترا چه کنند.
راستش رو بخوای، تو تنها نیستی. و این اصلاً فقط مشکل تو نیست. این یه پدیدهست. ولی این پدیده، میتونه به یه فرصت تبدیل بشه، اگه نگاهمون رو عوض کنیم.
حجت بقایی می پرسه : دکترای بدون کاربرد؟ یا دکترای مأمور توسعه؟
واقعیت اینه که تا چند سال پیش، دکترا یعنی تدریس و هیئت علمی. یعنی مقاله و چاپ در ژورنالهای بینالمللی. اما الان دیگه این مدل جواب نمیده. دانشگاهها اشباع شدن. بازار کار هم دنبال مهارت و اقدامه، نه مدرک.
پس یه سوال مهم:
آیا دکترا گرفتن اشتباه بوده؟
معلومه که! اشتباه نبوده، ولی وقتشه استفادهی درستی ازش بکنی.
یه حقیقت مهم: تو آموزش دیدی که مسئله حل کنی.
دکترای واقعی یعنی: بلد بودن تحلیل، پژوهش، جمعآوری داده، ارائه راهحل.
حواست باشه؛
[[تو یه ماشین حل مسئلهای]]
اما تا حالا همه مسئلههات، تئوریک بودن. وقتشه بری توی میدان واقعی جامعه.
_ پیشنهاد کاربردی: خودت رو بازتعریف کن
در مرحله اول . محلی فکر کن:
برو سراغ یه منطقه، یه روستا، یه شهرستان. مثلاً اطراف بوشهر، خراسان جنوبی، چهارمحال، آذربایجان یا کردستان.
ببین اونجا چی داره؟ چی کم داره؟ چی میتونه داشته باشه؟
بگرد دنبال ظرفیتهایی مثل گردشگری، کشاورزی بومی، صنایع دستی، یا حتی طب سنتی.
دوم. پایاننامهتو زنده کن،نداری یه طرح با شرایط حالت بنویس:
تو حتماً کلی تحقیق کردی. حالا وقتشه از پایاننامهات یک پروژه کاربردی در بیاری. مثلاً اگر روی کیفیت آب کار کردی، ببین چطور میشه یه مدل ساده برای مناطق بیآب اجرا کرد.
یا اگه روی اقتصاد خانوار تحقیق داشتی، یه الگوی محلی طراحی کن برای درآمدزایی روستایی.
مورد سوم اینکه . تنها نرو، تیم بساز:
همیشه توی دانشگاه با آدمای مختلف آشنا شدی. حالا اون آشناییها رو تبدیل به تیم بینرشتهای کن. یه دکترای منابع طبیعی، یه دانشجوی مدیریت، یکی آیتی، یکی هنر... با هم میتونید پروژههای توسعهای راه بندازید.
چهارم . کوچیک شروع کن، بزرگ فکر کن:
لزومی نداره اول کار پروژه کشوری اجرا کنی. یه روستا، یه محله، یه دهکده کافیه.
یه طرح کوچیک گردشگری، یه کارگاه آموزشی صنایع دستی، یا یه ایده ساده برای توسعه باغداری کمآب.
دکتر بقایی می گه: ((( کارآفرینی فقط اپلیکیشن زدن نیست! )))
همه جا پر شده از تبلیغ استارتاپ. اما کارآفرینی فقط اون نیست.
تو میتونی کارآفرین اجتماعی باشی. یعنی کسی که با علم و نگاه عمیقش، توی یه منطقه زندگی واقعی آدمها رو بهتر میکنه.
《 از منتظر بودن دست بردار 》
منتظر آزمون استخدامی، منتظر بودجه پژوهشی، منتظر مجوز تدریس نباش.
حتی منتظر «دعوت» هم نباش.
خودت، خودت رو مأمور کن.
بنویس:
«من میخوام با تخصصم، توی فلان منطقه، فلان مشکل رو حل کنم.»
همین نقطه شروع توئه.
می دونم به شکست فکر می کنی ؟ آره، شاید. ولی بیاثر بودن؟ نه!
بیا من اینجام، مرا ببین مطمئنا انگیزه ات هزار برابر خواهد شد، مهم نیست جامعه فرصت بده ، تو باید فرصت را بسازی، من فکر می کنم توسعه یعنی همین ...
شاید طرحت جواب نده، شاید حمایت نشی. اما همین که وارد شدی، یک قدم جلوتر از هزاران نفری خواهی بود، که هنوز پشت لپتاپ دنبال آگهی استخدام میگردن.
یا از شرایطشون ناراحتتد و سلامت روان خودشون رو به خطر میندازند.
{ یادت باشه : دکترای تو، فقط مدرک نیست؛ یه چراغ راهه }
تو میتونی "مشاور توسعه" باشی. میتونی یه روستا رو زنده کنی، یه باغ خشک رو احیا کنی، یه صنعت فراموششده رو دوباره معرفی کنی.
تو میتونی جای منتظر بودن، انتخابگر باشی. و این یعنی تغییر.
// راستی اگر ایدهای داری، بنویسش.//
اگه دنبال تیمی هستی برای اجرای یه پروژه توسعهای، اینجا کامنت بذار یا دست دراز کن. من را یادت باشه: حجت بقایی.
بیا از این به بعد، یه تصمیم بگیر؛ «دکتراتو کاربردی کن، نه فقط کاغذی»
+ روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
- مصاحبه به چند خبرنگار۱۱تیرماه ۱۴۰۴