چرا آدمهای خوب در مسیر مدیریت، به مدیران ضعیف تبدیل میشوند؟
چرا آدمهای خوب در مسیر مدیریت، به مدیران ضعیف تبدیل میشوند؟
نگاهی به چالشها و راهکارهای تبدیل مهربانی به اقتدار مدیریتی
واحد خبر کارگروه صلح و سازش- اخبار مدیریت// وقتی آدمهای خوب به مدیران بد تبدیل میشوند، مسئلهای نیست که به سادگی بشود آن را توضیح داد؛ بلکه حاصل چندین عامل پیچیده و درهمتنیده است. در صحبت با دکتر حجت بقایی، مشاور تحقیق و توسعه، این موضوع از زاویهای عمیقتر بررسی میشود.
اولین نکتهای که دکتر بقایی مطرح میکند این است که مهربانی به تنهایی برای مدیریت کافی نیست. بسیاری از آدمهای خوب، با نیت خیر و مهربانی، وارد نقش مدیریتی میشوند؛ اما مدیریت صرفاً مهربانی نیست. مدیریت یعنی گرفتن تصمیمهای سخت، اولویت دادن به منافع جمع و گاهی مجبور بودن به گفتن «نه» به افرادی که دوستشان داریم یا میخواهیم راضی نگهشان داریم. اگر آدم خوب نتواند این تصمیمهای دشوار را بگیرد یا در برابر احساس عذاب وجدان مقاومت کند، عملکرد مدیریتی او به خطر میافتد.
در این مسیر، تضاد بین اخلاق فردی و مسئولیتهای سازمانی، چالشی جدی است. دکتر بقایی به این اشاره میکند که مدیر باید بین دو دنیای متفاوت تعادل برقرار کند: یک طرف شخصیت و ارزشهای فردیاش و طرف دیگر مسئولیتش نسبت به سازمان و تیم. مثلاً وقتی مدیر بهدلیل مهربانی از انجام کاری مثل اخراج یک کارمند ضعیف سر باز میزند، در واقع به عدالت و کارایی تیم لطمه زده است. نتیجه این میشود که تیم دچار بیعدالتی و کاهش انگیزه میشود و مدیر به چشم دیگران به عنوان مدیری ضعیف یا حتی «بد» دیده میشود، اگرچه نیت اصلیاش کمک و حمایت بوده است.
علاوه بر این، خوبی بدون اقتدار، به سرعت به ضعف تبدیل میشود. اگر مدیر صرفاً بخواهد همه را راضی نگه دارد و همواره مهربان باشد، ممکن است احترام خود را از دست بدهد. تیم به تدریج به دستورات او بیتوجه میشود و نظم کارها از بین میرود. دکتر بقایی این نکته را مهم میداند که یک مدیر باید همدل باشد اما قاطع؛ منصف باشد اما قدرتمند؛ و همیشه در عین مهربانی، بتواند اقتدار لازم را حفظ کند.
یکی دیگر از عوامل تعیینکننده، فشارهای بسیار بالا و گستردهای است که مدیران با آن مواجهاند. نتایج مالی، سیاستهای داخلی، رقابتهای سازمانی و استرس روزانه، باعث میشود تا برخی از آدمهای خوب در مسیر مدیریتی، کمکم آن صبر و انصاف اولیهشان را از دست بدهند. آنها به تدریج شبیه همان مدیرانی میشوند که قبلاً از آنها انتقاد میکردند. این فرآیند تغییر، شاید ناخودآگاه و تدریجی باشد، اما تأثیر عمیقی بر رفتار و عملکرد مدیریتی میگذارد.
یکی دیگر از مهمترین دلایل این تبدیل شدن، نبود آموزش و الگوی درست مدیریتی است. بسیاری از آدمهای خوب، صرفاً به دلیل تخصص فنی یا اخلاق شخصی، وارد جایگاه مدیریت میشوند بدون اینکه آموزشهای لازم در حوزه رهبری و مدیریت را دیده باشند. این موضوع باعث میشود در موقعیتهای حساس و پیچیده، تصمیمهای نادرستی گرفته شود که پیامدهای آن میتواند برای تیم و سازمان بسیار سنگین باشد.
دکتر بقایی در نهایت تأکید میکند که «خوب بودن» به معنی «مدیر خوب بودن» نیست. مدیر خوب کسی است که بتواند میان همدلی و قاطعیت تعادل برقرار کند، منصف باشد و در عین حال قدرت لازم برای تصمیمگیریهای سخت را داشته باشد. مدیریت هنر کنار هم گذاشتن این ویژگیها و اعمال آنها در عمل است.
در واقع، مدیران خوب باید یاد بگیرند که چگونه در لحظات سخت، هم مهربانیشان را حفظ کنند و هم بتوانند با اقتدار عمل کنند.
این مهارت نیازمند آموزش، تمرین و پشتیبانی سازمانی است. بدون اینها، حتی بهترین آدمهای خوب هم ممکن است در نقش مدیریتی شکست بخورند یا ناخواسته به آن دسته از مدیرانی تبدیل شوند که خودشان از آنها گلهمند بودهاند.
به طور خلاصه، مسیر تبدیل شدن آدمهای خوب به مدیران بد، یک مسیر ناخواسته و ناشی از پیچیدگیهای مدیریت، فشارهای بیرونی و فقدان آموزش است؛ اما این مسیر قابل اصلاح است اگر سازمانها به آموزش و حمایت مدیران اهمیت دهند و مدیران خودآگاهی و مهارتهای لازم را در مدیریت کسب کنند.
+گروه خبری تحلیلی اخبار مدیریت
#کارمند
#روز_کارمند
#مصاحبه
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#گزارش_خبری
#دکتر_حجت_بقایی
#آدم_خوب
#مدیر_بد
#مدیریت