ساختمان شیشهایِ آرزوهای من
ساختمان شیشهایِ آرزوهای من
(دکتر حجت بقایی؛ مشاور تحقیق و توسعه؛ خبرنگار و برنامه سازاسبق معاونت سیاسی)
نوجوان که بودم
قلمم
میرقصید روی کاغذ
در دل خودم
هزار قصه داشتم
و صدای خبرنگاری به گوشم میرسید
از استانی تا کشوری
افتخار پشت افتخار
روزنامهها خوانای خاطرات من شدند
و رادیو، پل رسیدنم به آسمانها
هزارو سیصدو هفتادو یک
وقتی
برای نخستین بار
پا گذاشتم به محوطه جام جم
ساختمان شیشهای
چون رویایی بزرگ
نور میداد به هر قدمم
به هر نفس
به هر نگاه
گاهی
حس میکردم
اگر نچرخم دور این
ساختمان دل انگیز
روزم خراب میشود
این ساختمان
معبد دلم شده بود
چون آنجا بودم
در دل خبر
در دل شور
در دل آرزوهای بیپایان
دوران سربازی گذشت
اما عشق نوشتن
همچنان زنده بود
و وقتی به واحد خبر دعوت شدم
شادیام را
به سقف آسمان رساندم
ساختمان شیشهای
پاتوق بیکرانم
صداهای زندگی و امید
پژوهش و تلاش،پ
هر گوشهاش خانهی من شده بود
تا روزی که منتقل شدم
و دیگر
ندیدم آن ساختمان را
و از منبع انرژیام جدا شدم
فهمیدم چقدر جانم
در آن دیوارهای شفاف
در آن نورهای بازتابان
زندگی کرده بود
و هنوز هم میتپد
در سینهام
به یاد روزهای طلایی ام
در ساختمان شیشه ای
×روزنوشتهای مشاور تحقیق و توسعه
#ساختمان_شیشه_ای
#مشاور_تحقیق_و_توسعه
#خبرنگار_واحد_مرکزی_خبر
#برنامه_ساز
#دکتر_حجت_بقایی